گرفتاریِ پاسخِ درست به مساله غلط! ✍🏻 پیتر دراکر

شاید بتوان مهمترین مولفه تصمیم گیری را “تعریف” مساله دانست. معمولا انسانها به این مولفه کمتر توجه می‌کنند. پاسخ نادرست به یک مساله بجا را معمولا می‌توان اصلاح کرد و نجات داد، اما پاسخ درست به مساله عوضی و نابجا را به سختی می توان اصلاح کرد، زیرا تشخیص آن بسیار دشوار است.

مدیر یکی از بزرگترین شرکتهای تولیدی آمریکا به عملکرد ایمنی خود می بالید. آمار حوادث شرکت، در هر هزار کارگر، کمتر از آمار مشابه در شرکتهای همان صنعت بود؛ در سطح جهان نیز آمار ایمنی آن زبانزد بود. اما اتحادیه کارگری بخاطر بالا بودن میزان حوادث به مدیران شرکت انتقاد می کرد؛ همچنین سازمان ایمنی و بهداشت محیط کار.

شرکت خیال کرد این مشکل به سبب ضعف روابط عمومی پیدا شده است، پس مبلغ هنگفتی صرف تبلیغ آمار ایمنی شرکت کرد. اما باز هم سرزنشها ادامه یافت.
شرکت به دلیل تجمیع آمار حوادث و بیان آنها در قالب “تعداد حادثه در هر هزار نفر” بخشهای حادثه خیز شرکت را نمی‌دید.
اما پس از جدا کردن آمار بخشها، بی‌درنگ فهمیدند که تقریبا در ۳ درصد بخشها شمار حوادث بیش از حد، و در دو سه مورد از این ۳درصد، شمار حوادث بسیار زیاد است و این بخشها همان‌ها بود که کارگران آن شاکی بودند و به اتحادیه و سازمان ایمنی و بهداشت کار شکایت می‌بردند.

در واقع، شرکت مساله حوادث را به ضعف قسمت روابط عمومی نسبت می‌داد و تعریف مساله را به درستی انجام نداده بود.

گرفتاریِ پاسخِ درست به مساله غلط! ✍🏻 پیتر دراکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *