...........................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................
خوش آمدید این سایت دارای مجوز می باشد برای مشاهده مجوز ها پایین صفحه را مشاهده فرمائید.
دستهبندی تحقیقات کیفی آسان و مورد توافق همه نیست. آنسلم، استراس و جولیت کوربین شیوههای تحقیق کیفی را شامل موارد ذیل میدانند:
1. نظریه مبنایی: یعنی آنچه که بهطور استقرایی؛ یعنی از جزء به کل، از مطالعه پدیدهای بهدست آید و نمایانگر آن پدیده است. بهعبارت دیگر، باید آن را کشف کرد و کامل نمود و بهطور آزمایشی از طریق گردآوری منظم اطلاعات و تجزیه و تحلیل دادههایی که از آن پدیده نشأت گرفته است، اثبات نمود.
2. مردمنگاری یا قومنگاری: پژوهش قومنگاری معمولاً با انسانشناسی همبسته است. قومنگاری توصیفی عمیق و تحلیلی از موقعیّت فرهنگی و در معنای وسیع، از فرهنگ است. پژوهش قومنگاری بر مشاهده، توصیف و داوریهای کیفی یا تفسیر پدیدههای مورد بررسی تأکید بسیار دارد. (بازرگان، 1387، ص114)
3. پدیدارشناختی: استفاده از پدیدارشناسی بهمنظور پژوهش و آگاهی مستقیم نسبت به تجربیات و مشاهدات؛ بهعبارت دیگر، نسبت به پدیدارهایی است که بیواسطه در تجربه ما ظاهر میشوند. (ورنو، روژه و ژان وال، 1372، ص11 و 12)
4. وقایع زندگی یا تحقیق زندگینامهای : در این نوع تحقیق، مطالعه بر یک فرد، متمرکز میشود و از طریق روایت زندگی او بهصورت حکایتگونه، رویدادهای زندگی فردی در چهارچوبی وسیعتر نمایان میشود. سپس با ارتباط دادن این رویدادها، بهعنوان نقطههای عطف و اطلاعات گردآوری شده مورد تفسیر قرار میگیرند. از پژوهش زندگینامهای بهعنوان تاریخ شفاهی نیز یاد میشود. (بازرگان، 1387، ص115)
5. تحلیل مکالمات یا گفتمان: در این نوع تحلیل، دادهها در اصل بهصورت گفتار تولید میشوند؛ ولی بعدا آنها را بهمنظور تحقیق با دقت و وسواس فراوان و با استفاده از علائمی که تأکیدها، مکثها، خندهها و سایر ظرایف غیرکلامی را هم بر کاغذ بیاورد، به نوشتار تبدیل میکنند. موضوع این دسته از مطالعات به یک معنا “پیام” است. تحلیل گفتمان عمدتاً در علوم سیاسی ریشه دارد؛ ولی در شاخههای مختلفی از علوم دیگری، مانند زبانشناسی، انسانشناسی، جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی نیز کاربرد دارد. (رفیعی و دیگران 1387، ص132 و 133)
6. تأویلشناسی یا هرمنوتیک : روشی است که فهم متون و چگونگی ادراک و فهم و روند آن را بررسی میکند. بهعبارت دیگر هرمنوتیک، هنر دستیابی به فهم کامل و تامّ عبارتهای گفتاری و نوشتاری است. (نیچه، فریدریش ودیگران، 1381)
7. کردارشناسی: این نظریه که از مطالعه رفتار حیوانات در محیطهای طبیعی بهدست آمده، بیان میکند که نوزاد انسانی بهطور ژنتیکی آماده است تا به افرادی که از او مراقبت میکنند، دلبسته شود. این دلبستگیها از لحاظ تکاملی دارای ارزش است؛ زیرا سبب سازش با محیط میشود. بهعقیده جان بالبی پایههای زیستی رفتارهای دلبستگی، در صورتیکه از دیدگاه تکاملی مطالعه شود، آسانتر قابل درک خواهد بود. (هنری، ماسن، پاول و دیگران، 1373) بهطور کلی در این روش سعی میشود تا انواع رفتار انسانها شناسایی و درک شود.
8. نشانهشناسی : نشانهشناسی در درجه اول با آفرینش “معنا” در متون (فیلم، برنامههای تلویزیونی و دیگر آثار هنری) سر و کار دارد. این علم نشان میدهد که نشانه و نقش آن چیست؟ نشانهها و روابط، دو مفهوم کلیدی تحلیل نشانهشناختی هستند. در تحلیل نشانهشناسی تفکیکی موقتی و اختیاری بین محتوا و شکل قائل میشویم و تمام توجه خود را معطوف نظام نشانههایی میکنیم که متن ما را میسازد. مثلاً غذا در برنامه تلویزیونی نباید فقط استیک، سالاد و … تلقی شود؛ بلکه نظامی از نشانهها که حاوی معانی مربوط به موضوعاتی مثل پایگاه، سلیقه، پیشرفت، ملّیّت و غیره است، میباشد. (آسابرگر، آرتور ، 1387)
9. جامعهسنجی : این روش را مورنو در سال 1934 برای مطالعه و اندازهگیری روابط از نظر جذب و دفع متقابل یا یک طرفه در یک گروه طبیعی پیشنهاد کرده است. (پل، 1369، ص 142) بهطور کلی این روش، وسیلهای برای تعیین درجه پذیرش افراد در یک گروه، کشف روابط این افراد و آشکار کردن ساخت خود گروه به کار میرود.
اهمیت شرایط محیطی: کنشهای محیطی، یا اجتماعی، تا حد زیادی به شرایطی بستگی دارند که در آن اتفاق میافتد.
ارزش مطالعهی موردی: پژوهشگر دربارهی مورد بررسی، اطلاعات زیادی جمعآوری میکند، به عمق مطالب پیمیبرد، به مورد، آشنایی عمیق و درونی بهدست میآورد. گاه مدت زیادی روی یک مورد کار میکند.
صداقت پژوهشگر: صداقت پژوهشگر یک مسألهی واقعی است. در تمام پژوهشهای کیفی تا حدی اعتماد به پژوهشگر وجود دارد. از آنجا که پژوهشگر، خود در متن پژوهش است، برای اینکه از تأثیر باورها و نظرات پیشین یا فرضهایی که داشته است جلوگیری کند، ارزشهای مورد بررسی را توضیح میدهد.
نظریهپردازی حین پژوهش: تدوین نظریه، به هنگام فرایند گردآوری اطلاعات صورت میگیرد. این روش استقرایی است. مفهومسازی و عملیاتی کردن نیز هم زمان با گردآوری دادهها و تحلیلها صورت میپذیرد.
فرایند و توالی: گذرگاه زمان، بخش جداییناپذیر در پژوهش کیفی است. پژوهشگران کیفی توالی رخدادها را مورد توجه قرار میدهند. از اینرو میتوانند تحول یک موضوع، پیدایش یک تضاد یا توسعهی یک رابطه را مطالعه کنند. بنابراین، میتوانند فرایند و روابط علّی مورد را شناسایی کنند.
تفسیر: این واژه به معنی نسبت دادن یک مدل و یا یک معنی منسجم و منطقی به چیزی است. از همینرو است که گزارشهای پژوهشهای کیفی معمولاً با جدولها، نمودارها، تصویرها، نقشه یا پیکرهها همراهاند.
به پژوهش کمّی، اثباتگر و به پژوهش کیفی، پژوهش مابعد اثباتگرانیز گفته میشود. پژوهش اثباتگرا، ریشه در این فرض دارد، که جلوههای محیط اجتماعی، واقعیّتی مستقل را تشکیل میدهند و طی زمان و موقعیتها، نسبتاً ثابتاند. منظور از استقلال پدیده این است که واقعیّت، نزد پژوهشگر اثباتگرا، عینی تلقی میشود، جدا از پژوهشگر وجود دارد و توسط همگان دیده میشود. به دیگر سخن، واقعیت اجتماعی وجود خارجی دارد و توسط مشاهدهگران ساخته نمیشود. برخلاف پژوهشهای کیفی (مابعد اثباتگرا) که در آن واقعیّت اجتماعی بهوسیله مشارکتکنندگان در آن ساخته میشود. فرض بر این است؛ که واقعیّت اجتماعی، بهطور پیوسته و مداوم در موقعیّتهای محلّی ساخته میشود. بهعبارت دیگر برای پژوهشگر کیفی واقعیت یگانهای وجود ندارد، هر ناظر و مشاهدهگری واقعیت را بهصورت بخشی از فرآیند پژوهشی خلق میکند، واقعیت مبتنی بر ذهن است و تنها با ارجاع به یک ناظر موجودیت مییابد. به عبارت دیگر پژوهشگر کمی عینیت را وجههی همت خود قرار میدهد و از دادهها جدا میایستد ولی پژوهشگر کیفی خود را بخش ناگسستنی از دادهها میداند در حقیقت بدون مشارکت فعال پژوهشگر، دادهای وجود ندارد.
پژوهشگر اثباتگرا، دانش را از طریق گردآوری دادههای عددی و مشاهدهی نمونهها و سپس عرضهی این دادهها به تحلیل عددی فراهم میکند. در مقابل اینها پژوهش مابعد اثباتگرا، ریشه در این فرض دارد که جلوههای محیط اجتماعی بهعنوان تفسیرهایی بهوسیلهی افراد ساخته میشود. این تفسیرها شکل گذرا و وابسته به موقعیت دارند. پژوهشگران مابعد اثباتگرا دانش را از درجهی اول از طریق گردآوری دادههای کلامی با مطالعهی جدّی و عمقیموارد، و عرضه این دادهها به استقراء تحلیلی فراهم میآورند. (گال و دیگران، 1382، ص59)
پژوهشگران کیفی بر نوعی تفسیر کلنگر تأکید میکنند. آنان واقعیتها و ارزشها را بهصورتی غیرقابل تفکیک و آمیخته با یکدیگر در نظر میگیرند. از طرف دیگر پژوهشگران کمّی بهجای توجه بر تفسیرهای کلنگر، بر عوامل و متغیرهای فردی تأکید دارند. پژوهشگر کمّی بر این باور است که واقعیّت را میتوان به مؤلفههایش تقسیم کرد و با نگاه به این اجزاء، شناختی از کل بهدست آورد؛ ولی پژوهشگر کیفی براساس این باور، که واقعیّت، کلیّتی است غیرقابل تقسیم، به بررسی کلّ فرآیند میپردازد. (خوینژاد، 1380: 110)
اصطلاح دیگری که گاه بهجای پژوهش کیفی بهکار میرود، پژوهش مطالعهی موردیاست. این اصطلاح بر این واقعیت تأکید میورزد که پژوهش کیفی، متمرکز بر مطالعهی موارد است؛ نه جامعهها و نمونهها. البته پژوهشهای کیفی و کمّی میتوانند از طریق کشف (توسط پژوهشهای کیفی) و تأیید (توسط پژوهشهای کمی) همدیگر را کامل کنند؛ (گال و دیگران، 1382ص 64) فلذا با وجود همه تفاوتها، بسیاری از پژوهشگران، اکنون ترکیبی از رویکردهای کمّی و کیفی را برای فهم کامل پدیده مورد بررسی خود، بهکار میبرند.
تمایز بین روشهای کیفی و روشهای کمّی در دنیای واقعی پژوهشهای اجتماعی گاهی چندان روشن نیست.دو دلیل عمده برای این امر وجود دارد:
1- در عمل، انتخاب یک روش منتهی به حذف روش دیگر نمیگردد؛ پژوهشگران مجرب تمایل دارند که از هر دو روش در یک پژوهش استفاده کنند. بنابراین، تفاوت این دو روش به میزان استفاده بیشتر از یک روش در مقابل روش دیگر مربوط میشود.
2- در تئوری، هر دو روش بر مبنای پیش فرضهای یکسانی بنا میشوند و تجزیة این دو روش به دو قطب جداگانه بهسادگی امکانپذیر نیست.
با وجود این، واژة روشهای کیفی و روشهای کمّی بهکار گرفته میشوند تا ویژگیهای متفاوتی را در مورد ابعاد پدیدهها و متغیرهای مورد مطالعه در دو قطب مخالف، روشنتر سازند. جدول(1) تفاوتهای عمده روشهای کمّی و روشهای کیفی را نشان میدهد.
واقعیتها چندگانهاند. این واقعیتها سازههای روانشناختی – جامعهشناختی هستند که یک کل بههم پیوسته را تشکیل میدهند. واقعیتها تنها از این طریق درک میشوند.
واقعیت یکی است. با تقسیم دقیق و مطالعه اجزاء میتوان کل را درک کرد.
2
رابطه میان داننده و دانسته (عالم و معلوم) چیست؟
داننده و دانسته (علم و معلوم) وابسته به یکدیگرند.
داننده میتواند خارج از آنچه قرار است دانسته شود، قرار بگیرد و عینیت واقعی امکانپذیر است.
3
ارزشها چه نقشی در درک جهان ایفاد میکنند؟
ارزشها به آنچه فهیمده میشود، شکل میدهند و در این میان نقس واسطهای دارند.
ما در این سایت پرسشنامه های استاندارد (دارای روایی، پایایی، روش دقیق نمره گذاری ، منبع داخل و پایان متن ) ارائه می کنیم و همچنین تحلیل آماری کمی و کیفی رابا قیمت بسیار مناسب و کیفیت عالی و تجربه بیش از 17 سال انجام می دهیم. برای تماس به ما به شماره 09143444846 در شبکه های اجتماعی پیام بفرستید. ایمیلabazizi1392@gmail.com
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به لنسرسرا و محفوظ است.
این سایت دارای مجوز می باشد