🔸بیشتر ماها میدانیم که کار درست کدام است و با چه روندی میتوانیم به موفقیت کامل یا نسبی برسیم و یا دستکم وضعیت را برای خودمان بهتر کنیم، راه هم کمابیش مشخص است.
مثلا بیشتر ما میدانیم که باید غذای سالم بخوریم و بیشتر ورزش کنیم و کمتر وقتمان را تلف کنیم و بیشتر مطالعه کنیم و میدانیم این مسیر اگر مستمر دنبال شود به نتیجه خواهد رسید. اما چیزی که ما اسمش را تنبلی میگذاریم، بیشتر اوقات باعث میشود که نتوانیم برنامه خوب خودمان را ادامه بدهیم.
🔸واقعا چرا تنبلی میکنیم و آیا میتوانیم راهکاری برای گریز از تنبلی داشته باشیم؟!
جالب است که بیشتر تنبلیهای ما از این ۷ نوع هستند:
1⃣ گیج هستیم و نمیدانیم چه کنیم
برخی از تنبلیهای ما در واقع آشفتگی هستند و ما اصلا نمیدانیم که از کجا باید شروع کنیم. اتفاقا آدمهای کمالگرا خیلی اسیر این نوع آشفتگی میشوند و اصلا کارها را شروع نمیکنند و دستِ آخر اسمش را میگذارند: تنبلی!
👈 برای درمان، از تجارب قبلی درس بگیرید و به خودتان بقبولانید که موفقیتهای کوچک و تدریجی بهتر از آشفتگیهای دائمی هستند.
2⃣ یک ترس بیمارگونه بد: نمیتوانم!
این صدای درونی را بسیاری از ماها داریم:
«من بیشتر از ده سال طول کشید که در زبان انگلیسی به حد درک مطلب مناسب برسم. چطور میخواهم زبان دشوار آلمانی یاد بگیرم؟!»
👈 راه درمان این تنبلی این است که از آدمهای موفق بپرسید که چطور شروع کردهاند. در کمال تعجب خواهید فهمید که شروع بسیاری از آنها، بسیار افتان و خیزان بوده است.
3⃣ یک دیدگاه ثابت منفی: میترسم نتوانم و مسخره خاص و عام شوم!
این نوع از «تنبلی» گریبان کسانی را میگیرد که نظر مردم خیلی برایشان مهم است و مدام با خودشان میگویند که مثلا: «اگر نتوانم در مسابقه برنده شوم، همه میگویند که فلانی شب و روز تمرین میکرد و نتوانست. پس بهتر است که خودم را درگیر این روند نافرجام نکنم.»
👈 راهش این است که به خودتان بگویید من برای خودم و شادی زندگیام کار میکنم. مسلما اشتباه و شکست، جزئی از مسیر است و حرف دیگران برایم مهم نیست.
4⃣ سندرم خستگی مزمن!
بعضیها هم یک صدای درونی دارند که مدام به آنها ندا میدهد: «ببین! تو امروز خیلی خستهای. از شش صبح بیدار بودی و اداره رفتی. جداً میخواهی امشب شش کیلومتر بدوی؟! پلانک، دراز و نشست؟ بیخیال! تو لایق استراحت هستی. تو خستهای!»
👈 راه گریز از این نوع تنبلی این است که به خودتان بگویید که امروز میخواهم به خودم ظلم کنم و خودم را خستهتر کنم. بعد که مثلا ورزش میکنید و به آن «حال» خوبِ بعد ورزش میرسید، این خاطره خوبی در پسزمینه مغزتان میشود.
5⃣ بیتفاوتی! آخه چی بشه!
مثلا این کتاب را بخوانم، بیشتر بدانم که بیشتر افسرده بشوم؟ فرض کن ۱۰ کیلو وزن کم کنم؛ به جایی میرسم؟
👈 اینجا برای گریز از بیتفاوتی باید برای خود انگیزه بسازید. مثلا در مورد کتابی که میدانید جالب است، رشتهتوییت بنویسید یا نظرتان را در چند استوری بنویسید.
6⃣ پشیمانی! دیگر برای من دیر شده
«بله! این مسیر کسب و کار که الان یاد گرفتهام، خیلی خوبه. اما کاش این تجربه را ۲۰ سال پیش داشتم. الان دست زیاد شده. سر پیری که من نباید اینقدر بدوم!»
👈 باز هم یک نوع تنبلی دیگر. به یاد بیاورید که ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است و خیلیها در میانسالی یا حتی پیری به موفقیت رسیدهاند و علاوه بر این، دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
7⃣ هویت کاذب آدم تنبل، برچسب شما شده
در این نوع از تنبلی شما به زور برچسب تنبلی به خود زدهاید و بعد هر چیز بیربطی را تاییدکننده این هویت کاذب میکنید. مثلا اگر در پیادهروی از دیگران عقب بیفتید و این در واقع به خاطر مصدومیت زانوی اخیر باشد، به خودتان میگویید: ثابت شد واقعا تنبلم!
👈 برای گریز از این سوگیری، سعی کنید که منطقیتر فکر کنید و به همه جوانب و علتهای موفقیت یا شکست خود فکر کنید. سعی کنید که در مورد خودتان در ذهنتان منصفانه فکر کنید.