بایگانی ماهیانه: نوامبر 2018

چگونه از شر بی شعورها خلاص شویم؟

چگونه از شر بی شعورها خلاص شویم؟

بی شعور کسی است که دانسته دیگران را می آزارد و از این آزار لذت می برد. او از این که با زبان نیش دارش افراد را تحقیر کند و از پا در آورد خشنود می شود. اما آیا راهی برای مبارزه با این آدم های بی شعور وجود دارد؟

رابرت ساتن، روانشناس دانشگاه استنفورد، در کتاب جدیدش راهکارهایی برای رهایی از شر بی شعورها پیشنهاد می کند. از نظر او مبارزه با بی شعوری مهارتی اکتسابی است که آموختنش افراد را در زندگی کاری و شخصی یاری خواهد کرد.

 چگونه از شر بی شعورها خلاص شویم؟

جهان پر از آدم های بی شعور است. هر جا زندگی کنید، هر شغلی داشته باشید، احتمال زیاد پیرامون شما را آدم های بی شعور فرا گرفته اند. پرسش این است که، در این باره چه کار باید کرد؟ دکتر رابرت ساتن استاد روانشناسی در دانشگاه استنفورد قدم پیش گذاشته تا به این پرسش همیشگی پاسخ دهد. او یک کتاب جدید نوشته با عنوان «راهنمای بقا در برابر آدم های بی شعور» که اساسا همان چیزی است که از عنوان آن به نظر می رسد. راهنما برای بقا در مواجهه با آدم های بی شعور در زندگی خودتان.

در سال ۲۰۱۰، ساتن کتاب «ورود بی شعورها ممنوع» را منتشر کرد که بر رویارویی با آدم های بی شعور «در سطح سازمانی» متمرکز بود. در کتاب جدید، او طرحی برای رویارویی با آدم های بی شعور «در سطح بینافردی» ارائه می دهد. اگر شما رئیس بی شعور، دوست بی شعور یا همکار بی شعور دارید، شاید این کتاب مخصوص شما باشد! ساتن می گوید: «بقا در برابر آدم های بی شعور، مهارت است، نه علم. یعنی هر کسی ممکن است در آن خوب یا بد باشد.»

کتاب او درباره پیشرفت در همین مهارت است. من اخیرا با او ملاقات کردم تا درباره راهبردهایش برای «برخورد با آدم های بی شعور» صحبت کنم. منظور او از این حرف چیست که ما باید در قبال آدم های بی شعور در زندگی خودمان مسئولیت پذیر باشیم و چرا او می گوید که «خودآگاهی کلید تشخیص این حقیقت است که شاید آدم بی شعور در زندگی شما خودتان باشید!» او به من می گوید: «شما باید خودتان را بشناسید. درباره خودتان صادق باشید و به آدم های پیرامون خودتان تکیه کنید تا به شما بگویند که چه موقع آدمی بی شعور هستید و هنگامی که آنها به اندازه کافی مهربان هستند که این را به شما بگویند، گوش کنید.» متن کامل گفتگو با او از این قرار است.

 چگونه است که استادی در دانشگاه استنفورد این همه از وقت خود را صرف اندیشیدن درباره آدم های بی شعور می کند؟

– خب، این موضوع تا حدی مبتنی بر نوعی منطق فکری است. من درباره ابراز احساسات در زندگی سازمانی تحقیقات زیادی انجام داده ام، از جمله این که چگونه باید با آدم های بی شعور برخورد کرد. من آن موقع از این واژه استفاده نمی کردم، اما این اساسا همان کاری بود که من انجام می دادم. من حتی به عنوان مسئول جمع آوری قبض تلفن اندکی تحقیقات قوم شناختی انجام دادم که در حین این کار تمام طول روز با آدم های بی شعور سروکار داشتم. همچنین بخشی از دانشکده ای بودم که قانون ورود بی شعورها ممنوع داشت، جدا می گویم و ما واقعا این قانون را اجرا کردیم.

ببخشید چی؟ سیاست ورود بی شعورها ممنوع در دانشکده چگونه چیزی است؟

– ما هنگام تصمیم گیری برای استخدام افراد، آشکارا درباره این موضوع صحبت می کردیم. دانشگاه استنفورد مکانی است با پرخاشگری منفعلانه، بنابراین این موضوع خیلی جلوی چشم نبود. اما اگر کسی مثل یک آدم نفهم رفتار می کرد، ما به آرامی از او دوری می کردیم و زندگی را برای او سخت می کردیم. ایده ما آن بود که در صورت امکان از استخدام آدم های بی شعور خودداری کنیم و اگر آدم بی شعوری از زیر دست مان در رفت و به دانشکده راه پیدا کرد، به طور جمعی با او برخورد کنیم.

  چگونه از شر بی شعورها خلاص شویم؟

قبل از آن که درباره بقا در برابر آدم های بی شعور صحبت کنیم، ما به تعریفی مناسب از آدم بی شعور نیاز داریم. شما می توانید همچین تعریفی ارائه کنید؟

– تعاریف آکادمیک بسیاری وجود دارد، اما من آن را چنین تعریف می کنم: آدم بی شعور کسی است که باعث می شود احساس کنیم تحقیر شده ایم، ناتوان هستیم، مورد بی احترامی قرار گرفته ایم، و یا سرکوب شده ایم. به زبان دیگر، کسی که باعث می شود احساس کنید وجودتان هیچ ارزشی ندارد.

 

بنابراین آدم بی شعور کسی است که به دیگران اهمیت نمی دهد؟

– من بین بی شعورهای قسم خورده و موقت تمایز می نهم، زیرا همگی ما تحت شرایط نادرست می توانیم بی شعورهای موقت باشیم. من درباره کسی صحبت می کنم که پیوسته این چنین است، که پیوسته با دیگران چنین برخورد می کند. من فکر می کنم موضوع پیچیده تر از آن است که به سادگی بگوییم که آدم بی شعور کسی است که به دیگران اهمیت نمی دهد. در واقع برخی از آنها واقعا به دیگران اهمیت می دهند، آنها می خواهند که شما احساس کنید آسیب دیده اید و ناراحت باشید، آنها از این امر لذت می برند.

چه تعداد از افرادی که در پی راهبردهای بقا در برابر بی شعورها هستند، از درک این امر عاجز هستند که خودشان بخشی از گروه آدم های بی شعور هستند؟

– این پرسش مهمی است. دلیل آن که من آدم بی شعور را کسی می دانم که باعث می شود شما احساس کنید تحقیر شده اید، ناتوان هستید و غیره، آن است که شما باید در قبال آدم های بی شعور در زندگی خودتان مسئولیت پذیر باشید. برخی افراد واقعا آنقدر نازک نارنجی هستند که تصور می کنند همه آنها را می رنجانند در حالی که هیچ مسئله شخصی در کار نیست. مسئله دیگر که شما هم به آن اشاره کردید، این است که چون بی شعوری بسیار واگیردار است، اگر شخصیت شما طوری باشد که هر جا می روید، مردم واقعا با شما مثل شخصی بی ارزش برخورد می کنند و بدتر از دیگران با شما برخورد می کنند، احتمال زیاد شما کاری می کنید که این مجازات را بر می انگیزد. می توانید این امر را در رابطه با دونالد ترامپ مشاهده کنید. من نمی خواهم خیلی درباره وی صحبت کنم اما فکر می کنم این بخشی از زندگی وی است. اگر شما عملا به همه اهانت کنید، آنها نیز جواب شما را با اهانت خواهند داد.

  چگونه از شر بی شعورها خلاص شویم؟

خب، من نمی خواهم رئیس جمهور را بی شعور بنامم اما می خواهم بگویم که تمام شرایطی که شما در کتاب خود درباره بی شعورها برشمرده اید درباره او صدق می کند.

– بله، من هم او را بی شعور نمی نامم، اما با ارزیابی شما موافقم.

مطمئن ترین راه برای این که کسی تشخیص دهد که مثل فردی بی شعور رفتار می کند، چیست؟ من فرض می کنم که اکثر ما گاهی بی شعور هستیم اما ترجیح می دهیم چنین نباشیم.

– فرض ما کاملا درست است. در این باره برخی شواهد در کتاب وجود دارد که افراد اندکی معترفند که بی شعورند در حالی که بسیاری از افراد می گویند که توسط بی شعورها سرکوب شده اند. در اینجا اختلاف عظیمی وجود دارد. مهم ترین چیزی که این تحقیق درباره خودآگاهی می گوید آن است که بدترین کسی که می توان از او درباره بی شعوری کسی پرسش کرد، خود آن فرد بی شعور است و بهترین کسانی که می توان از آنها در این باره پرسش کرد، افراد پیرامون وی هستند که آن فرد را حداقل تا حدی می شناسند. اصل بنیادی: بی شعورها د ر زندگی خود به کسی نیاز دارند که به آنها بگوید بی شعور هستند.

 

بی شعوری راهبرد برجسته ای برای رابطه سازی نیست، اما به نظر می رسد با موفقیت شغلی هم خوانی دارد. مثلا بی شعور معروفی مثل استیو جابز را داریم. چرا چنین است؟

– بله، اگر شما در موقعیتی باشید که نوعی بازی من می برم، تو می بازی در سازمان باشد، آنگاه شما به هیچ گونه همکاری از سوی رقبای خود نیاز ندارید و بی توجهی به دیگران طوری که احساس کنند وجودشان هیچ ارزشی ندارد شاید ارزشمند باشد اما این موضوع با دو مشکل روبرو است. یکی آن که در اغلب موقعیت ها، شما عملا نیازمند همکاری هستید و ما تحقیقات بسیاری در دست داریم که نشان می دهد افرادی که دهنده هستند نه گیرنده، در دراز مدت عملکرد بهتری دارند. اگر شما بازی کوتاه مدتی انجام می دهید، آنگاه بله، بی شعور بودن ممکن است مزیت داشته باشد، اما من تا حد زیادی متقاعد شده ام که این راهبرد در اغلب موقعیت ها کارکرد ندارد.

اگر بخواهیم منصف باشیم، باید بگوییم که نمونه هایی از آدم های بی شعور در دنیای تجارت هستند که به واسطه بی شعوری خودشان متضرر شده اند. مثلا می توان از تراویس کالانیک مدیرعامل سابق اوبر نام برد.

– درست است. معمولا بی شعور بودن در دنیای تجارت با هزینه هایی همراه است. برای مثال هنگامی که فرد بی شعور به مقامات بالاتر در شرکت صعود می کند، ممکن است با بیرون راندن بهترین افراد، تخریب بهره وری و خلاقیت آنها و مواردی از این دست، سازمان پیرامون خود را نابود کند.

اجازه دهید به موضوع اصلی کتاب بپردازیم، یعنی چگونگی برخورد با آدم های بی شعور. به من بگویید که بهترین راهبرد شما برای خنثی سازی یک بی شعور چیست؟

– نخست این به میزان قدرت شما بستگی دارد و دوم به این که چقدر وقت دارید. اینها دو پرسشی هستند که شما باید قبل از هر گونه تصمیمی پاسخ دهید. با فرض این که شما قدرت هری کثیف را ندارید یا مدیرعامل نیستید و نمی توانید افرادی را که دوست ندارید به سادگی اخراج کنید، فکر می کنم از لحاظ راهبردی دو کار را باید انجام دهید. در ابتدا، شما باید شواهدی را جمع آوری کنید. همچنین باید یک ائتلاف تشکیل دهید. یکی از شعارهای من این است که باید بی شعورهای پیرامون خودتان را بشناسید. ما قبلا درباره بی شعورهای قسم خورده در برابر بی شعورهای موقت صحبت کردیم اما تمایز واقعا مهم دیگر آن است که برخی افراد، همان طور که آغاز بحث اشاره کردید، بی شعورهایی بی علامت هستند و خودشان نمی دانند که آدم هایی نفهم هستند، اما شاید نیت شان خیر باشد. در این موقعیت، شما می توانید گفتگوهای پشت پرده داشته باشید، به آرامی به آنها بفهمانید که از حد و مرزی مشخص تجاوز کرده اند. این نوعی کار ساده اقناعی است. اما اگر او یکی از آن بی شعورهای ماکیاولی صفت است که با شما همانند یک آشغال برخورد م کند زیرا بر این باور است که روش پیشرفت چنین است، در این حالت شما باید در صورت امکان سریعا از آنجا خارج شوید.

  چگونه از شر بی شعورها خلاص شویم؟

اجازه دهید این موضوع را ملموس تر نماییم. فرض کنیم شما کسی هستید که با رئیسی بی شعور دست و پنجه نرم می کنید. آشکارا عدم تقارن قدرت وجود دارد. بنابراین به همین سادگی نیست که به او بگویید بی شعور است. من گمان می کنم این موقعیت رایجی در بین بسیاری از خوانندگان علاقه مند به این کتاب است. توصیه شما چیست؟

– پرسش نخست این است که آیا شما می توانید کار خود را ترک کنید یا به بخش دیگری انتقالی بگیرید؟ اگر شما تحت ریاست بی شعوری قسم خورده هستید، این بدان معناست که شما رنج می کشید و اگر چنین است، شما باید از آنجا بیرون بیایید. موضوع به همین سادگی است. پرسش دوم آن است که، اگر شما باید تحمل کنید، آیا می خواهید مبارزه کنید یا فقط می خواهید با این موضوع کنار بیایید؟ اگر می خواهید مبارزه کنید، به برنامه و گروه امدادی نیاز دارید. شما باید شواهد خود را گردآوری کنید و سپس شانس خود را امتحان کنید. به هر حال من به مردم می گویم که بکوشند تا حد امکان کمترین تماس را با بی شعورها داشته باشند و راهبردهایی برای انجام این کار در کتاب ارائه کرده ام. یکی از ساده ترین و در عین حال سخت ترین کارهایی که می توانید انجام دهید آن است که اصلا اهمیت ندهید. اهمیت ندادن باد یک آدم بی شعور را می خواباند. هنگامی که فرد بی شعور با بداخلاقی با شما رفتار می کند، او را نادیده بگیرید. درباره زمانی فکر کنید که شب به خانه بر می گردید و این که آن بی شعور در آنجا نیست و وجودش اهمیتی ندارد. به این فکر کنید که چگونه یک سال دیگر آن بی شعور در زندگی شما نخواهد بود، اما باز هم همان بی شعوری خواهد بود که همیشه بوده است.

اگر فرد بی شعور، دوست یا همکار شما باشد، چه باید کرد؟ آیا این نیازمند راهبردی متفاوت است؟

– شانس خلاصی از دست آنها بیشتر است زیرا قدرت بیشتری دارید اما راه حل ساده تری برای برخورد با چنین موقعیتی وجود دارد؛ صرفا آنها را نادیده بگیرید. من در محیط آکادمیک هستم، یعنی شمار زیادی بی شعور وجود دارد که نمی توانیم اخراج شان کنیم اما می توانیم مطلقا آنها را نادیده بگیریم. ما مجبور نیستیم آنها را به رخدادها یا گردهمایی ها دعوت کنیم. می توانیم مودبانه از آنها دوری کنیم و در صورت ضرورت به آنها لبخند بزنیم اما به جز این، صرفا آنها را نادیده می گیریم. این روش ما برای برخورد با بی شعورها است اما موقعیت هایی وجود دارد که شما برای بقا شاید مجبور باشید خودتان هم بی شعور باشید زیرا هیچ راه دیگری ندارید مگر این که واکنش نشان دهید. این چیز ایده ئالی نیست، اما اگر این همان کاری باشد که مجبور به انجامش هستید، باید این کار را بکنید.

آنچه گفتید کاملا به پرسش بعدی من مربوط می شود. آیا اصلا درست است که با بی شعوری یک بی شعور را از میدان به در کنیم؟

– حتما چنین است. من می کوشم تا این امر را از چشم انداز خواننده بنگرم. اگر کسی تاریخچه ای طولانی در آزار شما دارد و دارای شخصیتی ماکیاولی صفت است، تنها چیزی که وی می فهمد نمایش قدرت است. اگر چنین است، بهترین راه برای محافظت از خودتان این است که با هر آنچه در اختیار دارید مقابله به مثل کنید. ببینید برخی افراد سزاوار هستند که با آنها بد برخورد شود. مهمتر از آن، نیاز دارند که با آنها بد برخورد شود. گاهی باید با همان زبانی که یک بی شعور می فهمد، با او صحبت کنید و این بدان معنا است که باید خود را به این موضوع آلوده کنید.

 

 چگونه از شر بی شعورها خلاص شویم؟

اغلب ما نمی خواهیم بی شعور باشیم اما گاهی هستیم. برای مثال، هنگامی که صبح از خواب بیدار می شوم، اغلب یک بی شعور غرغرو هستم. من به این یا آن دلیل نمی خواهم از خواب برخیزم، بنابراین از رختخواب بیرون می غلطم و ۳۰ دقیقه نخست روز را همانند آدم بی شعور به این سو و آن سو می چرخم. هر روز چنین نیست، اما گاهی این اتفاق رخ می دهد و شرم آور است. بنابراین فکر می کنم پرسش من این است که، ما چگونه می توانیم بهتر جلوی گرایش های بی شعورمآبانه خودمان را بگیریم؟

– نخست، چنین به نظر می رسد که شما خودآگاه هستید و این چیز خوبی است اما ببینید، موقعیت های خاصی وجود دارد که اغلب ما را به آدم های نفهم تبدیل می کند و ما باید از این نکته آگاه باشیم و بکوشیم تا تکنیک هایی برای آرام کردن خودمان پیدا کنیم. برای مثال کمبود خواب یکی از حتمی ترین راه ها برای تبدیل شدن به آدمی بی شعور است. اگر خسته هستید و عجله دارید، احتمالا یک بی شعور خواهید بود. اگر در موقعیتی خاص از قدرتی ویژه برخوردار هستید، با خطر تبدیل شدن به فردی بی شعور روبرو هستید. یکی از چیزهایی که من آموخته ام، آن است که اختلافات زیاد از لحاظ قدرت، بدترین جنبه وجود ما را آشکار می سازد. سرانجام باید خودتان را بشناسید، درباره خودتان صادق باشید و به آدم های پیرامون تان تکیه کنید تا به شما بگویند که چه موقع بی شعور هستید و هنگامی که آنها به اندازه کافی مهربان هستند که این را به شما بگویند، گوش کنید.

افلاطون در رساله جمهور این استدلال معروف را مطرح می کند که یک دیکتاتور، هر اندازه هم قدرتمند باشد، سرانجام با فاسد ساختن روح خودش رنج می کشد. شما استدلال مشابهی درباره بی شعورها مطرح می کنید، اینکه آنها ممکن است در زندگی پیروز شوند اما با این وجود به عنوان انسان می بازند.

– چه جالب، من هرگز ارتباط دیدگاه خودم را با دیدگاه افلاطون نشنیده بودم. این پرسشی نیست که من انتشار شنیدن آن از یک روزنامه نگار را داشته باشم اما حدس می زنم که این همان نظریه پرداز سیاسی سابق است که سخن می گوید. باید بگویم که من این ارتباط را دوست دارم. ما می دانیم که بی شعورها دارای تاثیری مخرب بر افراد پیرامون خود هستند. برای مثال، مطالعاتی طولی ۵ وجود دارد که تقریبا به وضوح نشان می دهد افرادی که سالیان دراز تحت ریاست بی شعورها کار می کنند، سرانجام بیشتر افسرده خواهند بود، بیشتر مضطرب خواهند بود و از سلامتی کمتری برخوردار خواهند بود. بنابراین، شواهدی قانع کننده در دست است که بی شعورها انسان هایی وحشتناک هستند که به دیگران ضرر می رسانند. من فکر می کنم شیوه ای که شما مشابهت دیدگاه مرا به دیدگاه افلاطونی توصیف کردید، بسیار زیباتر از هر آن چیزی است که من می توانم بگویم. پایان کار اگر شما یک بی شعور باشید شما انسانی شکست خورده به شمار می روید، زیرا رنج غیر ضروری را ترویج می کنید. چه چیز دیگری می توان گفت؟

 نویسندگان:

رابرت ساتن (Robert Sutton): استاد مدیریت دانشگاه استنفورد است و در حوزه پژوهش های مدیریتی فعالیت می کند. ساتن چندین کتاب پرفروش نوشته است.

شان ایلینگ (Sean Illing): مصاحبه گر تارنمای ووکس است و پیش از این به تدریس فلسفه و سیاست در دانشگاه مشغول بوده است.

برگرفته از : برترین ها

قوانین موفقیت از دیدگاه برایان تریسی

قوانین موفقیت از دیدگاه برایان تریسی

تریسی در این اصل ها بهترین و سریع ترین راه های رسیدن به موفقیت را مختصر و مفید ارائه کرده است:

– قانون علت و معلول
هر چیزی به دلیلی رخ می دهد. برای هر علتی، معلولی هست و برای هر معلولی، علتی. چیزی به اسم شانس وجود ندارد.

– قانون ذهن
همه ی علت ها و معلول ها ذهنی اند. افکار شما تبدیل به واقعیت می شوند. افکار شما آفریننده اند. شما تبدیل به همان چیزی می شوید که درباره ی آن فکر می کنید. همیشه درباره ی چیزهایی فکر کنید که واقعا طالب آن هستید و از فکر کردن درباره چیزهایی که خواستار آن نیستید اجتناب کنید.

– قانون تمرکز
هر چیزی که ذهن خود را به آن مشغول سازید در زندگی واقعیت پیدا می کند.

– قانون انتخاب
زندگی شما نتیجه ی انتخاب های شما تا این لحظه است. چون همیشه در انتخاب افکار خود آزاد هستید. کنترل تمام زندگی تان و تمامی آنچه برایتان اتفاق می افتد در دست شماست.

– قانون تغییر
تغییر غیر قابل اجتناب است و چون با دانش روزافزون و تکنولوژی رو به پیشرفت هدایت می شود با سرعتی غیرقابل قیاس با گذشته در حال حرکت است. کار شما این است که استاد تغییر باشید نه قربانی آن.

– قانون مسئولیت
هرجا که هستید و هرچه که هستید به خاطر آن است که خودتان اینطور خواسته اید. مسئولیت کامل آنچه که هستید، آنچه که به دست آورده اید و آنچه خواهید شد بر عهده ی خود شماست.

– قانون تلاش
همه ی امیدها، رؤیاها، هدف ها و آرمان های شما در گرو سخت کوشی شماست. هرچه بیشتر تلاش کنید بخت و اقبال بهتری پیدا می کنید.

– قانون آمادگی
شانس در واقع تلاش، موقعیت و آمادگی است. عملکرد خوب نتیجه ی آمادگی کامل است که مراحل کسب آن از هفته ها، ماه ها و سال ها قبل آغاز می شود. در هر حوزه ای موفق ترین افراد، آنهایی هستند که همواره در مقایسه با افراد ناموفق وقت بیشتری را صرف کسب آمادگی برای انجام کارمی کنند.

– قانون تصمیم
مصمم بودن از ویژگی های اساسی افراد موفق است. در زندگی شما هر جهشی در جهت پیشرفت هنگامی حاصل می شود که در موردی تصمیم روشنی گرفته باشید.

– قانون استقامت
معیار ایمان به خود، توانایی استقامت در برابر سختی ها، شکست ها و ناامیدی هاست. استقامت ویژگی اساسی موفقیت است. اگر شما به اندازه کافی استقامت کنید طبیعتا” سرانجام موفق می شوید.

– قانون وضوح هدف
هرچقدر با وضوح بیشتری بدانید که چه می خواهید و حاضرید چه اقداماتی برای دستیابی به آن انجام دهید احتمال موفق شدن و رسیدن به آنچه می خواهید بیشتر می شود.

– قانون رشد
اگر درحال رشد فکر نیستید پس دارید درجا می زنید. اگر روز به روز بهتر نمی شوید پس دارید بدتر می شوید. یادگیری دائم و رشد مداوم فکری را جزیی از برنامه روزانه زندگی خود قرار دهید.

– قانون خوشبختی
کیفیت زندگیتان را احساس شما در هر لحظه تعیین می کند و احساس شما را تفسیر شما از وقایع پیرامونتان تعیین می کند نه خود وقایع.

– قانون تجسم
دنیای پیرامون شما تصویری از دنیای درون شماست. هرچیزی را که به روشنی و با تمام وجود تجسم کنید نهایتا” در زندگی شما به واقعیت می پیوندد.

– قانون وفور نعمت
ما در جهانی سرشار از نعمت زندگی می کنیم. جهانی که در آن گنجینه های عظیمی از ثروت برای تمام کسانی که طالب آن هستند وجود دارد. برای دستیابی به استقلال مالی و افزایش ثروت همین امروز تصمیم بگیرید و سپس همان کاری را انجام دهید که دیگران پیش از شما برای رسیدن به چنین هدفی انجام داده اند.

– قانون اشتیاق
برای موفقیت در هر چیزی (مثلا” ثروتمند شدن) باید اشتیاق شدیدی برای این کار داشته باشید. اشتیاق اندک یا علاقه ای مختصر کافی نیست. شدت علاقه ی خود را می توانید با مشاهده فعالیت روزانه خود بسنجید. آیا این فعالیت با ثروتمند شدن هماهنگی دارد یا نه؟

– قانون شکست
آمادگی شما برای تحمل شکست تنها معیار واقعی شما برای ثروتمند شدن است. شکست پیش نیاز موفقیت های بزرگ است.

– قانون موفقیت
مشکلات مانع کار نیستند بلکه معلممان هستند. در درون هر مشکلی بذر سودی نهفته است برابر یا بیشتر از خود مشکل. در راه موفقیت مشکلات را تبدیل به پله های صعود کنید.

– قانون سخت کوشی
موفقیت ها و دستیابی به اهداف با سخت کوشی به دست می آید. هنگامی که شک دارید که موفق می شوید، سخت تر تلاش کنید و اگر به نتیجه نرسیدید باز هم بیشتر تلاش کنید.

۱۰ عاملی که مانع از تصمیم گیری درست و هوشمندانه می شود

۱۰ عاملی که مانع از تصمیم گیری درست و هوشمندانه می شود

۱️⃣ ترس و دودلی

هر یک از تصمیم گیری‌ها ابعاد متنوعی دارند. همین ابعاد باعث ایجاد ترس‌هایی برای فرد تصمیم گیرنده می شود. همین ترس و تردید سبب می شود برخی گزینه‌ها را کنار بگذاریم.
برای رها کردن تردید در تصمیم گیری باید از خود بپرسید دقیقا از چه چیزی می ترسید؟ دلیل این ترس چیست؟ چه چیزی را از دست می دهید؟

۲️⃣ ارزیابی و تحلیل بیش از اندازه

اگر از جمله افرادی هستید که بیش از حد درباره چیزی فکر می کنید، قطعاً در مواجهه با مشکلات و تصمیمات دیرتر به نتیجه می رسید. باید لیستی از مزایا و معایب هر چیزی داشته باشید و درباره این لیست به ارزیابی برسید.
برای رهایی از این ویژگی و اسیر شدن در تصمیمات اشتباه، باید محدوده‌ی زمانی مشخصی برای تصمیم گیری‌هایمان داشته باشیم.

۳️⃣ نداشتن اعتماد به نفس کافی

گاهی یادمان می رود ما هم به‌اندازه‌ی بقیه انسان‌ها توانا هستیم. تفکرات اشتباهی مانند اینکه دیگران از ما بهترند یا ما نسبت به آن‌ها ضعیف هستیم، ما را از پیشرفت عقب می اندازد.
باید برای دست یابی به موفقیت، خود را باور کنید، روراست باشید و تمام نقاط قوت و ضعفتان را شناسایی کنید. روی نقاط قوت خود سرمایه گذاری کرده و ضعف‌هایتان را برطرف کنید.

۴️⃣ شک و دودلی

شک و تردید خیلی بی‌صدا وارد قلب و ذهنتان می شود. شک ما را ترسو و بزدل می کند. شک سبب می‌شود بی‌دلیل نگران مسائلی باشیم که خیلی هم مهم نیستند؛ مثلاً بی‌دلیل می ترسیم توانایی کافی نداشته باشیم، پول کافی نداریم، در جایگاه مورد انتظار نیستیم و …
شک ما را از هر چیزی می ترساند. مدام به ما یادآوری می کند اگر این تصمیم درست نباشد، چه؟ پس شک را از ذهن و قلبتان بیرون کنید تا تصمیم گیری‌های بهتری داشته باشید.

۵️⃣ راحت طلبی

برای پیشرفت و حرکت رو به جلو باید تصمیم گیری‌های درستی داشته باشیم. آسایش خاطری که از راحت طلبی به دست می آید، خیلی به طول نمی انجامد و مانع رشد و پیشرفتمان می شود. مواجهه با چالش‌ها و توانایی حل مسائل، ما را در مسیر موفقیت قرار می دهد.

۶️⃣ عجول بودن

وقتی عجله می کنیم، به این نتیجه می رسیم هیچ توانایی نداریم. در این شرایط، باید خود را آرام کنیم، از مشغولیت ذهنی دور شویم و با تمرکز ، دقت و شجاعت تصمیم گیری کنیم.
بهتر است افکار منفی را کنار بگذارید زیرا آن‌ها تمام انرژی و توانمان را می گیرند.

۷️⃣ بی‌تجربگی

یکی از عوامل تصمیم گیری‌های نادرست، نبود تجربه‌ی کافی در زندگی برای گرفتن تصمیمات مهم است.
منظور از تصمیم گیری سریع، تصمیم گیری عجولانه و بی‌برنامه نیست. منظور این است تصمیم بگیرید تا تردید در تصمیم گیری را کنار بگذارید. باید مسائل مختلف را با دقت تحلیل کنید و در فرآیند تصمیم گیری، آگاهانه جلو بروید.

۸️⃣ تعدد نظرات

نیاز نیست از هر کسی برای تصمیم گیری‌های خود نظرخواهی کنید. البته مشورت با افراد آگاه که به مسیر آشنایی دارند، کار بسیار خوبی است اما نیاز نیست درباره تردید در تصمیم گیری شما نظر بدهند و تنها ذهنتان را درگیر کنند.

۹️⃣ نداشتن اطلاعات کافی

گاهی اطلاعات ما برای تصمیم گیری درست کافی نیست. اگر برای تصمیم گیری اطلاعات کافی ندارید، قدم اول را بردارید و به اطلاعات منطقی دست یابید و با کنار گذاشتن تردید در تصمیم گیری به نتایج مطلوب دست یابید.

🔟 سماجت

گاهی تمام درک و منطق خود را از دست می‌دهیم و تصمیم گیری درباره کارهایی که حتماً باید انجام شوند را به تأخیر می‌اندازیم و تنها روی نکاتی تمرکز می کنیم که از منطق دور هستند.

منبع: theodysseyonline

زندگی حرفه‌ای و شغلی پیتر دراکر

زندگی حرفه‌ای و شغلی پیتر دراکر

🔸پیتر دراکر به عنوان «پدر مدیریت جدید» شناخته می‌شود و تمام آثارش به دوره‌های زمانی مختلف برمی‌گردد. از آن بین می‌توان به اصول مدیریت (۱۹۵۴) اشاره کرد که تمام نقطه نظرات او درباره‌ی مدیریت نوین کسب و کار است.

🔸پیتر دراکر از جوزف شومپیتر، اقتصاددان اتریشی و دوست صمیمی پدرش، تاثیر گرفت. این اقتصاددان اتریشی توانست اهمیت نوآوری و کارآفرینی را به پیتر نشان دهد.
جان مینارد کینز، فرد دیگری بود که به‌طور متفاوت روی پیتر دراکر تاثیر گذاشت. او در مورد یکی از سخنرانی‌های کینز در سال ۱۹۳۴ میلادی این‌چنین می‌گوید: «ناگهان دیدم کینز و تمام اقتصاددان‌های بزرگ حاضر در جلسه روی بررسی رفتار کالاها تمرکز دارند، اما رفتار آدم‌ها برای من جذاب‌تر بود.»

🔸تمام نوشته‌های پیتر دراکر در مدت ۷۰ سال، روی رابطه‌ی انسان‌ها تمرکز داشته است. کتاب‌های او حاوی تجربیاتی است که به سازمان‌ها یاد می‌دهد چطور بهترین عملکرد را از کارمندان شان دریافت کنند و کارمندان نیز چگونه در جامعه‌ی مدرن سازمان و شرکت‌های بزرگ به احساس افتخار و تعلق خاطر برسند.

🔸حرفه‌ی پیتر دراکر به‌عنوان کارشناس حوزه‌ی کسب و کار در سال ۱۹۴۲ میلادی با اولین نوشته‌های او درمورد سیاست و جامعه آغاز شد، همان نوشته‌هایی که او را به جنرال موتورز رساند.
دراکر در اروپا زندگی کرد و تجربه‌ی زندگی‌اش باعث شد چالش قدرت و اختیار مایه‌ی شگفتی او باشد. او هیجان زدگی خود را با «دونالدسون براونژ» فردی که تعیین‌کننده سیاست‌های اجرایی و کنترلی جنرال موتورز بود، در میان گذاشت. در سال ۱۹۴۳ دراکر توسط براون دعوت شد تا مدیریت پروژه‌ای را برای ارزیابی علمی-اجتماعی شرکت به مدت دوسال به عهده بگیرد.

🔸پیتر دراکر در تمام این مدت در جلسات هیات‌مدیره حاضر شد، با کارمندان مصاحبه کرد و فرآیند تولید و تصمیم گیری را مورد بررسی قرار داد.
در نتیجه‌ی آن، کتاب مفهوم شرکت بزرگ در سال ۱۹۴۶ منتشر شد که سبب محبوبیت ساختار چندبخشی جنرال موتورز، تهیه مقالات متعدد، انجام پروژه‌های مشاوره و تالیف دیگر کتاب‌ها گشت.

🔸البته براساس کتاب دراکر، خیلی بهتر بود جنرال موتورز سیاست‌های قدیمی خود را در حوزه‌ی ارتباط مشتریان، ارتباط فروشندگان و ارتباط کارمندان تغییر دهد؛ اما غول خودروسازی این پیشنهاد را قبول نکرد. به گفته‌ی دراکر؛ «آلفرد اسلون، مدیر جنرال موتورز، به گونه‌ای عمل کرد که گویی چنین پیشنهادهایی وجود ندارد و حتی به دیگران هم اجازه‌ی صحبت درباره‌ی آنها را نداد.»

🔸درنهایت پیتر دراکر به این باور رسید که مدیریت، هنری آزادی خواهانه (لیبرال آرت) است. در همین راستا، تمام توصیه‌های مدیریتی خود را با تاریخ، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، فرهنگ و مذهب در هم آمیخت.
او باور قلبی داشت که تمام سازمان‌ها و شرکت‌ها، از جمله شرکت‌های بخش خصوصی در قبال جامعه مسئول هستند. اگر مدیران شرکت‌ها و سازمان‌های بزرگ، خصوصا مدیران کسب و کارها خود را در برقراری منافع جمعی مسئول ندانند، هیچ فرد دیگری این مسئولیت را به گردن نخواهد گرفت.

🔸پیتر دراکر به تاثیر فوق‌العاده کار ذهنی در مقابل کار فیزیکی، تاکید داشت. منبع الهام او در این حوزه، کارمندانی بودند که در بعضی موضوعات خیلی بیشتر از همکاران و مدیران خود می‌دانستند، اما به ناچار در سازمانی مشغول به کار بودند.

🔸دراکر از هیچ انتقادی بی‌نصیب نماند. منتقدان می‌گویند یکی از مفاهیم اصلی پیتر دراکر، یعنی «مدیریت براساس هدف» ناکارآمد است و هنوز اثربخشی آن ثابت نشده است. در نهایت دراکر قبول کرد مدیریت برمبنای اهداف به نتیجه نمی‌رسد، اما علت شکست آن را در روش پیاده‌سازی می‌دانست. به اعتقاد او: «ما نمی توانیم از اهداف حرف بزنیم وقتی در حقیقت نمی‌دانیم منظور از اهداف چیست. آنچه به دنبالش هستیم، هدف نیست. مدیریت براساس هدف وقتی به نتیجه می‌رسد که واقعا هدف را بشناسیم. در ۹۰ درصد مواقع اصلا نمی‌دانیم هدف چیست.»

🔸هرچند او کمک زیادی به موفقیت مدیران کرد، اما تفاوت نجومی درآمد مدیران بالارده با یک کارگر متوسط، باعث نگرانی شدید او شده بود. او در سال ۱۹۸۴ در مقاله ای گفت حقوق و مزایای مدیران رده بالای شرکت‌ها نباید بیش از بیست برابر حقوق و مزایای کارمندان باشد. به گفته‌ی او؛ «این کار غیراخلاقی است و ما بهای گزافی بابت آن پرداخت خواهیم کرد.»

۲۰ نشانه خیانت زنان در زندگی زناشویی

۲۰ نشانه خیانت زنان در زندگی زناشویی

چه‌طور کسی می‌تواند بگوید که زن‌اش به او خیانت می‌کند یا نه؟ و همین‌طور چه‌طور می‌توانید ثابت کنید که او به شما خیانت می‌کند؟ خوب در این نوشتار می‌توانید با نشانه های خیانت زن در زندگی زناشویی آشنا شوید. با ما همراه باشید!

ادامه‌ی خواندن

مهارتهای زندگی در یک نگاه

مهارتهای زندگی در یک نگاه

هزاره جدید را میتوان هزاره تبادل اطلاعات نامید. با رواج یافتن رسانه های همگانی مانند رادیو و تلویزیون و اخیرا اینترنت، اطلاعات زیادی را در اختیار مردم قرار می گیرد تا جایی که امروزه پدیده ای بنام “بحران اطلاعات”شکل گرفته است. منظور از بحران اطلاعات ، هجوم بی وقفه اطلاعاتی است که متاسفانه درونی نشده و برخلاف گذشته به مهارت تبدیل نمی شود. مهارت به معنی استفاده ماهرانه و توانمندانه از دانش است.

ادامه‌ی خواندن

موفقیت چیست ؟ تعریف موفقیت از نظر شما چیست ؟

موفقیت چیست ؟ تعریف موفقیت از نظر شما چیست ؟

آیا می دانید افراد موفق جهان تعریف متفاوتی از موفقیت دارند؟ راز موفقیت افراد موفق جهان چیست ؟ آیا همه افراد موفق جهان یک فرمول ثابت برای موفقیت دارند ؟ چرا همه افراد موفق جهان ویژگی های مشترکی را در خود تقویت کرده اند ؟ ایا شما هم می توانید فردی موفق باشید ؟ در این مقاله تعریف موفقیت را از نگاه ۱۲ نفر از افراد ابر موفق جهان در زمینه موفقیت مالی، موفقیت معنوی، موفقیت شغلی، موفقیت در کسب و کار، موفقیت اجتماعی و موفقیت … می خوانید.   

زمانی که در ده ۸۰ بنده مشغول نگارش کتاب رازها و نیازهای موفقیت ایرانی بودم، یکی از مهمترین سوالت ذهنم این بود که آیا افراد موفق سایر کشورها نیز مثل ما فکر و عمل می کنند؟

پرسش اساسی ذهن بنده در زمان نگرارش کتاب روانشناسی موفقیت این بود : ادامه‌ی خواندن

 نگاهی به پنج نظام برتر آموزشی در جهان

 نگاهی به پنج نظام برتر آموزشی در جهان

 پنج کشور در جهان وجود دارند که رتبه نخست را در زمینه آموزش ابتدایی، دارا هستند، و رتبه‌بندی این کشورها بر اساس ضریب همبستگی پیرسون در خصوص آموزش، مهارت‌های شناختی و پیشرفت تحصیلی جهانی صورت گرفته است، که به نوبه خود، برتری کشورها را بر اساس چندین آزمون بین المللی تعیین کرد، از جمله:

 آزمون بین المللی پیشرفت سواد خواندن و نوشتن (پرلز)

 سنجش روند بین المللی آموزش ریاضیات و علوم (تیمز)

 برنامه بین المللی ارزیابی دانش آموزان (پیزا)

 رتبه‌بندی ده کشور برتر بدین ترتیب است: کره جنوبی رتبه نخست، ژاپن در رتبه دوم، پس از آن سنگاپور در رتبه سوم، هنگ‌کنگ در رتبه چهارم، اما فنلاند پس از آنکه در سال های گذشته در صدر قرار داشت، در مرتبه پنجم قرار گرفت، بریتانیا رتبه ششم را به خود اختصاص داد، و پس از آن کانادا در رتبه هفتم جای دارد، بعد از آن هلند در رتبه هشتم، ایرلند در رتبه نهم، و لهستان در رتبه دهم قرار دارد.

 بر حسب نتایج فوق الذکر ملاحظه می‌کنیم که چهار کشور از شرق آسیا در صدر این رده‌بندی قرار دارند و چهار رتبه نخست آن را به خود اختصاص داده‌اند. و پژوهشگران بر این باورند که دلیل پیشرفت کشورهای شرق آسیا ناشی از هماهنگ بودن وضوح اهداف و نظام آموزشی می‌باشد و همچنین آزمون‌هایی که توانایی دانش‌آموزان در درک و کاربرد برنامه درسی را به روشنی می‌سنجند.

 در اینجا از روح نظام‌های آموزشی کشورهایی که به پنج رتبه نخست رده‌بندی دست یافته‌اند، مطلّع خواهیم شد؛  و سپس از تجربیات، برنامه‌ها و ایده‌های آموزشی آنها استفاده می‌کنیم تا از روح تخطی‌گری و عقب‌ماندگی و جهلی که ما را از عرصه تمدن و پیشرفت دور می‌کند، رهایی یابیم.

 کره جنوبی

 وقتی ژاپنی‌ها کره جنوبی را ترک کردند، میزان بی‌سوادی در این کشور ۷۸ درصد بود، زیرا آموزش و پرورش محدود به ژاپنی‌ها بود، و تنها عده اندکی از کره‌ای‌ها مجاز به تحصیل بودند و معلمان کره‌ای در مدارس کره جنوبی حضور نداشتند. و پس از خروج ژاپن، کره جنوبی طی چند دهه کوشید تا یک نظام آموزشی نوین و مدرن را بنیان نهد که اکنون به عنوان قدرتمندترین نظام آموزشی جهان از آن یاد می‌شود. سخت‌گیری و قاطعیت ویژگی بارز نظام آموزشی کره جنوبی است. و میزان ساعاتی که دانش آموزان کره‌ای برای یک سال تحصیلی در مدارس سپری می کنند ۱۰۲۰ ساعت می‌باشد که میانگین آن ۱۴ ساعت در روز و برای پنج روز در هفته است، که این بالاترین نسبت در جهان است. همچنین دانش آموزان کره‌ای نسبت به همسالان خود در سایر کشورها، ۲۲ دقیقه کمتر می‌خوابند. نظام آموزشی کره جنوبی در قالب ۶٫۳٫۳ عمل می‌کند و از نظر ساختار کلی، شباهت فراوانی با نظام آموزشی عراق دارد، اما در زمینه روش‌ها و اقدامات با آن تفاوت دارد. و بیشترین مواردی که نظام آموزشی کره بر آنها تمرکز دارد عبارتند از: ریاضیات، علوم، و زبان انگلیسی. و با وجود اینکه آموزش و پرورش در کره جنوبی رایگان است، اما والدین، ۲۵ درصد از کل درآمد خود را برای تدریس خصوصی فرزندان خود هزینه می‌کنند. و به تبع آن هم، دانش آموزانی که انتظارات والدین خود را برآورده نسازند، به شدت تنبیه می‌شوند، و عدم دستیابی دانش‌آموز به یک رشته دانشگاهی، در حکم خیانت به خانواده تلقی می‌شود. لذا فشار سنگین و احساس نومیدی به دانش‌آموزان کره‌ای دست می‌د‌هد، و منجر به خودکشی می‌شود.‌

 ژاپن

 ژاپنی‌ها در سال ۱۸۶۸، علیه حکومت خود قیام کردند، زیرا آن را در آن برهه زمانی فاسد می‌دانستند. سپس دولت جدید پس از آن به اعزام هیئت‌هایی به چند کشور، از جمله: انگلیس، آلمان، فرانسه و امریکا پرداخت تا از ایده‌های آموزشی آنها مطلع شوند. و بدین ترتیب یک نظام آموزشی ژاپنی بر اساس ادغام ایده‌های این کشورها با فرهنگ ژاپن ایجاد شد. و ژاپن توانست تا آغاز جنگ جهانی دوم، از ثمره این نظام آموزشی بهره ببرد. پس از جنگ، ژاپن اصلاحات آموزشی متعددی را آغاز کرد که توسعه اقتصادی و تکنولوژیکی ژاپن را تقویت کرد و ارتقا داد. نظام آموزشی ژاپن از سیستم ۶٫۳٫۳ پیروی می‌کند و بر روشی آموزشی متمرکز است که به کار تیمی و حل مسئله متکی است و نه آموزش مستقیم، و دانش آموزان برنامه های درسی مربوط به ریاضیات، علوم، و اخلاق را با درجه‌ای موازی برنامه‌های درسی اخلاق و علوم دانشگاهی فرامی‌گیرند؛ که تاثیر مثبتی بر رفتار افراد جامعه داشته است. و وجهه مدرسه به عملکرد آکادمیک و نوع تعامل آن بستگی دارد، به عنوان مثال، اگر دانش‌آموزی قانون را نقض کند، معلم راهنما و کادر آموزشی مدرسه موظفند که رسما از مقامات عذرخواهی کنند.

 برخی تحلیلگران آمریکایی معتقدند که پیاده کردن نظام آموزشی ژاپن در آمریکا، نسلی قوی را زیر نظر یک موسسه آموزشی قوی به وجود خواهد آورد، و از مشکلاتی که مدارس آمریکا از آنها رنج می‌برند، جلوگیری می‌کند.

 سنگاپور

 سنگاپور، داستان موفقیت فوق العاده‌ای به‌شمار می‌رود، بطوریکه توانست در کمتر از ۵۰ سال، از جزیره‌ای فقیر و فاقد درآمد و با آمار بالای بی‌سوادی، تبدیل به کشوری بشود که در ردیف کشورهای توسعه یافته و پیشرفته قرار بگیرد. سنگاپور در دوران استعمار و پس از آن هم از وضعیت ستیز و اختلاف بین اقلیت‌های قومی و دیگر اقشار جامعه رنج می برد. و پس از استقلال و جدایی از مالزی در سال ۱۹۶۵، نخست وزیر سنگاپور (لی کوان یو) متوجه شد که آموزش و پرورش تنها راهی است که از طریق آن می‌توان بر مشکلات جامعه سنگاپور غلبه کرد. و عملا به ایجاد یک نظام آموزشی شایسته‌سالار پرداخت و این نظام هم مدل مورد نیاز محقق شدن سیاست‌های اقتصادی مالزی را  تشکیل داد که امروزه به آن دست یافت. ویژگی بارز سیستم آموزشی سنگاپور، وجود معلمان، مدیران با کفایت و مجرب و رهبران توانمند با توانایی ایجاد چشم‌اندازهای بلندمدت متمایز می‌شود.

 سنگاپور دارای نظامی آموزشی است که از سیستم ۶٫۲٫۲ پیروی می‌کند و برنامه‌های درسی‌اش به‌خوبی تدوین شده‌اند و معیارهای آن با روش‌های نوین یادگیری، و روش‌های سنجش و ارزیابی همسویی دارند. سیستم حکومتی سنگاپور دستخوش بسیاری از جنبش‌های اصلاحی شد، که بارزترین آنها در سال ۱۹۹۷ و زمانی بود که  که دولت دست به یک اقدام اصلاح‌طلبانه زد که با عنوان (مدل متمرکز بر توانایی سنگاپور) شناخته شد، که هدف آن تاسیس مدارس جدیدی بود که (مدارس تفکر) نام داشت.

 این مدل بر چهار محور متمرکز شده است، که عبارتند از: استفاده از معلمان مجرب، مستقل بودن مدارس، لغو سیستم بازرسی، تقسیم‌بندی مدارس به چهار گروه. سنگاپور در سال ۲۰۰۶، چهارمین اقدام اصلاح‌طلبانه را تحت نظام جدیدی با عنوان «آموزش کمتر، یادگیری بیشتر» عملی ساخت. و به لطف این دو سیستم آموزشی، سنگاپور توانست در آزمون‌های بین المللی به موفقیتی چشمگیر برسد و رتبه‌ای در سطح بالا در میان کشورها به خود اختصاص دهد.

 هنگ‌کنگ

 هنگ کنگ تا سال ۱۹۹۷ مستعمره‌ای انگلیسی بود و یک نظام آموزشی بریتانیایی داشت، اما پس از خروج استعمارگران در سال ۲۰۰۰، مقامات، اقدام به تغییر نظام آموزشی و تبدیل شدن به یک نظام آموزشی جدید کردند که از سیستم ۶٫۳٫۳ پیروی می‌کند، و مقامات متوجه شدند که آموزش و پرورش، دروازه‌ای برای آینده است، لذا به‌جای روش‌های تلقین و حفظ مطالب درسی، بر یادگیری تمرکز کردند. مقامات توجه ویژه‌ای نسبت به قشر معلمین معطوف داشتندکه این امر آنان را تشویق کرد تا تمام تلاش خود را برای امر تعلیم و تربیت به‌کار ببرند و در نتیجه باعث شد که آوازه معلمان بالا برود به‌پای شهرت سوپراستارها برسد تا جاییکه می‌بینی عکس‌های معلمان را به نشانه تقدیر از آنها در خیابان‌ها نصب کرده‌اند.

 فنلاند

 فنلاند در طول دهه‌ها به دلیل منابع محدود، بحران‌های زیادی را متحمل شد، لذا دولت فنلاند از دهه هفتاد برای اصلاح اقتصاد کشور وارد عمل شد، اما بحران‌های اقتصادی در دهه نود قرن گذشته میلادی و بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، شدت گرفت، و میانگین بیکاری به ۲۰ درصد افزایش یافت که بالاترین نرخ بیکاری در کشور است، دولت فنلاند متوجه شد که اصلی‌ترین عامل رشد اقتصادی، آموزش و پرورش می‌باشد، در نتیجه، دولت استراتژی‌هایی را به‌کار بست که از ۴۰ سال پیش، کمک قابل توجهی به پیشرفت آموزش و پرورش کرده است، از جمله: آموزش و توانمندسازی معلمان در دانشگاه‌های فنلاند، شرط داشتن مدرک کارشناسی ارشد، اعطای استقلال کاری به معلمان، از جمله حق انتخاب برنامه درسی با مشارکت دانش آموزان، تدوین برنامه جامع ملی برای اصلاحات، انجام اقدامات متعددی در خصوص ساختار مدارس و تبدیل آنها به برنامه‌های آموزشی به‌منظور ایجاد انگیزه در دانش آموزان جهت استفاده از مهارت های تفکر، حل مشکلات و کار گروهی. اکثر مردم فنلاند در سال ۲۰۰۰ و هنگامی که متوجه شدند فرزندانشان به رتبه‌های برتری در آزمون‌های بین المللی دست یافته‌اند، شوکه شدند و گفتند که این امر “اتفاقی بوده است”، اما در سال های بعد یقین حاصل کردند که این پیشرفت، بازتاب توسعه آموزش در فنلاند بوده است، و به لطف پیشرفت آموزش و پرورش، اقتصاد هم به تبع آن پیشرفت چشمگیری داشته و فنلاند به یک کشور اقتصاد رقابتی جهانی تبدیل شد.

 پس از اطلاع از تجربیات پنج کشور اول در آموزش و پرورش، متوجه شدیم که این کشورها از مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فراوانی رنج می‌بردند، اما از طریق ایجاد سیستم‌های آموزشی قوی که به رشد اقتصادی و اجتماعی این کشورها کمک کرد، توانستند دوباره روی پای خود بایستند، و این امر باعث شد تا در ردیف کشورهای پیشرفته قرار بگیرند.

 لازم به ذکر است که این مقاله، فراخوانی برای پیاده کردن تجربیات آموزشی و توسعه این کشورها به صورت کلمه به کلمه در عراق نیست، زیرا در آن‌صورت یک نظریه‌پردازی بیهوده و خطایی فکری و راهبردی خواهد بود، بلکه دعوتی است برای بررسی این تجربیات، به منظور ایجاد انگیزه برای پرسش، و جلب توجه برای به حرکت درآوردن چرخ اصلاحات در آموزش و پرورش عراق. از یک سو با پیاده کردن آنچه که با میراث فرهنگی و اخلاقی و ارزشی و تمدنی تناسب دارد، و از سوی دیگر هم، عراق توانست در آزمون هوش جهانی رتبه ۲۰ را کسب کند و از همه کشورهای خاورمیانه جلو بیفتد، و پرسشی که اینجا مطرح می‌شود، اینکه: اگر این هوش برتر در یک نظام آموزشی مدرن و پیشرفته‌ در عراق سرمایه‌گذاری شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟

 از طریق مطالعه چندین تجربه آموزشی در کشورهای مختلف، برخی از پیشنهادات و ایده‌هایی که به مسئولین و متولیان امر تعلیم و تربیت و در راس آنها وزیر محترم آموزش و پروش ارائه می‌شود، می تواند به توسعه آموزش و پرورش در عراق کمک کند و همانطور که در تجارب برخی از کشورها حاصل شد، قطعا پیشرفت آموزش و پرورش به نفع رشد اقتصادی و توسعه جامعه خواهد بود. اما مهمترین ایده ها و پیشنهادها عبارتند از:

 ۱تجدید ساختار نظام آموزش و پرورش ابتدایی در عراق متناسب با تغییراتی که در جهان رخ می‌دهد، زیرا فرآیند یادگیری و تدریس، فرایندی راکد نیست، بلکه روندی پویا و انعطاف‌پذیر است، لذا تغییر نظام آموزشی عراق از سیستم (۶٫۳٫۳) به (۴٫۴٫۴) نمی‌تواند به‌مثابه راه حلی جادویی برای مشکلات آموزش و پرورش در عراق باشد، بلکه اعطای استقلال عمل به ادارات آموزش و پروش، کمک فراوانی به ایجاد رقابت بین ادارات کل آموزش و پرورش و مدارس خواهد کرد. همچنین ایجاد یک سیستم نظارتی جدید مبتنی بر روح خلاقیت، و کار بر روی جداسازی شیفت مدارس دو و سه نوبته و افزایش تعداد ساعات کاری، حداقل از ۴ ساعت به ۶ ساعت در روز.

 ۲آموزش و توانمندسازی مجدد معلمان و مدیران مدارس، بطوریکه دوره‌های‌ آموزشی در دانشگاه‌های عراق و تحت نظارت اساتید باکفایت و مجرب صورت بگیرد. لازم است گروههایی از معلمان را برای آموزش به کره جنوبی، ژاپن، سنگاپور و فنلاند اعزام کنیم تا اینکه بخواهیم آنها را به کشورهایی مانند مصر، لبنان و دیگر کشورها بفرستیم که هیچ فایده‌ای برای ما ندارند. ضروری است که معلمان دوره متوسطه اول حداقل بجای داشتن  مدرک لیسانس، دارای مدرک کارشناسی ارشد باشند، و این بخاطر اهمیت این مقطع تحصیلی است. همچنین فراخواندن همه معلمان جهت اخذ مدرک لیسانس به‌جای مدرک دیپلم که تعداد زیادی از آنان دارنده آن هستند، و مدارک لیسانس تنها باید از دانشگاه‌های عراقی صادر شود و نه از دانشکده‌های آزادی که توسط وزارت آموزش و پرورش اداره می‌شوند و هیچ نفعی ندارند.

 ۳ایجاد یک سیستم تشویقی جدید که در جهت ایجاد انگیزه در معلمان و مدیران عمل می‌کند، تا تمام سعی و تلاش خود را در اثنای تعلیم و تربیت به‌کار ببندند، به عنوان مثال: معلمی که به درصد قبولی بالایی در امتحانات عمومی دست یابد، بورس تحصیلی کارشناسی ارشد به او اعطا گردد و یا مبلغی پول نقد به وی پرداخت شود، و همچنین پاداشی به مدیران مدارسی تعلق بگیرد که عملکرد آنها در امتحانات از درصد قبولی بالایی برخوردار باشد، آن‌گونه که در آمریکا عمل می‌کنند.

 ۴تغییر و تحول از سیستم آموزش مستقیم، به سیستم آموزش غیرمستقیم، به مطرح کردن افکار و ایده‌ها و معلومات از طرف معلم ارتباط دارد، و بر ارائه و آموزش مهارت‌های فردی به یادگیرنده، حل مسئله و کار گروهی متمرکز است. بطوریکه همه کشورهایی که به رتبه‌های برتری در آزمون‌های بین المللی دست یافته‌اند، و کشورهای توسعه یافته هم، نظام آموزش و پرورش غیرمستقیم را اعمال می‌کنند.

 ۵لغو برنامه‌های درسی زیستی و کاربردی از سیستم آموزشی؛ چرا که این سیستم بی‌اثر است، و در بسیاری از کشورهای توسعه یافته اجرا نمی‌شود.

 ۶لغو امتحانات عمومی فعلی، زیرا آنها امتحانات بی‌اثر هستند، و تنها توانایی دانش‌آموزان را در حفظ کردن محتوا می‌سنجند، در حالی‌که نظام‌های آموزشی جهانی دارای سیستم‌های سنجشی هستند که مهارت‌های برتر دانش‌آموزان را می‌سنجند، و توانایی‌های ذهنی آنان را به چالش می‌کشند و توانایی دانش‌آموزان را برای درک، تجزیه و تحلیل و بکارگیری مواد درسی می‌سنجند.

 ۷ایجاد تغییرات قابل توجهی در برنامه‌های درسی مدارس که دیگر تناسبی با فضای عصر حاضر ندارند، و بر تدوین برنامه‌های درسی که معلومات و ایده‌های جدیدی را در اختیار دانش‌آموزان قرار می‌دهد که توانایی‌های ذهنی آنان را به چالش بکشد، تمرکز کنیم تا اینکه بخواهیم ذهن آنها را با معلوماتی بی‌معنا پر کنیم، این از یک سو و از سویی دیگر به برنامه‌هایی درسی نیاز داریم که بر اخلاق متمرکز باشد تا بتوانیم جامعه‌ای بافضیلت بسازیم که فضای احترام، تکریم و تقدیر میان مردم بر آن حاکم باشد، به خصوص اکنون که جامعه از بسیاری از بحران‌ها، و به ویژه فرقه‌گرایی، گذر کرده است، واینکه مردم را به محترم شمردن نظم و قوانین و پیروی از آنها فرابخوانیم. لذا ما به این برنامه‌های درسی نیاز مبرم داریم تا دانش‌آموزان را تا دوره متوسطه همراهی کند، زیراکه جامعه عراق از یک بحران اخلاقی واقعی رنج می‌برد. بنابرین وزارت آموزش و پرورش باید نقش آموزشی خود را در ارتقاء اخلاق نیکو و پسندیده در روان افراد، ایفا کند.

برگرفته از : مرکز مطالعات البیان نویسنده احمد الجعفری، پژوهشگر و استاد دانشگاه در رشته مدیریت و سیاست‌گذاری آموزشی

 

 

مهارت‌های لازم برای مشاغل آینده!

مهارت‌های لازم برای مشاغل آینده!

پیشرفت روزافزون تکنولوژی در آینده ساختار مشاغل را تغییر خواهد داد. اگر می‌خواهید خود یا فرزندانتان را برای یک موقعیت شغلی مناسب در آینده آماده کنید، آنچه بیشتر از همه باید مورد توجه قرار گیرد، تکنولوژی است. در طول یک دهه گذشته مشاغل جدید زیادی پدید آمده‌اند و برخی از وظایف گذشته از دوش انسان برداشته شده‌اند. برخی امور و خدمات به‌صورت دیجیتالی هماهنگ می‌شوند و برخی دیگر هنوز به نیروی انسانی نیازمند هستند؛ اما مشاغل و مهارت‌های لازم ظرف ۱۰ یا ۲۰ سال آینده به چه سمتی کشیده خواهند شد؟

مهارت‌های لازم برای مشاغل آینده!

نظرات متعددی در این خصوص وجود دارد. به‌عنوان مثال، «بیل گیتس» (موسس شرکت مایکروسافت) در پاسخ به این پرسش که نسل بعد مشاغل به چه مهارت‌هایی نیاز خواهند داشت، گفت: افرادی که در حوزه‌های علوم پایه، مهندسی و اقتصاد پیش زمینه دارند، در آینده بیش از افراد دیگر می‌توانند موفق باشند. در آینده بسیاری از شغل‌ها به نیروهایی با این سه مهارت نیاز خواهند داشت. نظر بیل گیتس تنها بخشی از ماجرا را پوشش می‌دهد. افزایش استفاده از هوش مصنوعی در امور مختلف، همه زندگی بشر را تحت تاثیر قرار خواهد داد. «فوربس» در مقاله‌ای ۵۷ درصد از نیروی کار آمریکا را تا سال ۲۰۲۷ کارمندان مستقل یا «فریلنسر»‌ها معرفی کرده است؛ یعنی سلسله کارهای سنتی که با مرکزیت دولت یا شرکت‌های بزرگ وجود دارند، ظرف چند دهه آینده تغییر شکل خواهند داد. این تغییر شکل به سمت تمرکززدایی و استقلال نیروی کار پیش خواهد رفت؛ بنابراین یکی از آموزش‌های لازم برای فرزندان، تفکر مستقل است. انتظار نداشته باشید در سال‌های آتی نظام آموزشی با همین رویه تداوم داشته باشد. آموزش مهارت‌های لازم در آینده از طریق خود تکنولوژی امکان پذیر خواهد بود. حال آنکه خانواده باید از روش‌های موجود، یا متد‌های آموزشی که در آینده مورد استفاده قرار خواهند گرفت و طرز تعامل با آنها آگاهی داشته باشد.

آموزش و پرورش نوین در راه است!

سیستم آموزشی حال حاضر نقاط ضعف بسیاری دارد. برخی از کشورهای پیشرو در زمینه آموزش و پرورش از جمله فنلاند، نظام آموزشی خود را به کل تغییر داده‌اند. آنها حتی پای خود را فراتر از تصور گذاشته‌اند و آموزش سنتی ریاضی را نیز از لیست دروس دبستان حذف کرده‌اند. البته این به معنای بی‌نیازی بشر در آینده به ریاضیات نیست؛ بلکه تغییر شکل ریاضیات لازم برای آینده را خاطرنشان می‌کند. دو نمونه از مهم‌ترین مهارت‌های لازم برای فرزندان نسل‌های حاضر، تفکر نقادانه و هنر حل‌مساله هستند. این دو مهارت با تقویت قوه خلاقه به دست می‌آیند و شیوه آموزش سنتی پاسخگوی این نیاز نیست. شکل امروزی که ما نسل آینده را آموزش می‌دهیم آنها را برای قبول مهارت‌ها و شغل‌های آینده به قدر کافی آماده نمی‌کند. این طرز فکر که شما ریاضی، علوم و هنر را در دوره جوانی به‌عنوان شاخه‌های مجزا بخوانید و سپس وارد بازار کار مربوط به این شاخه‌ها شوید، در آینده‌ای نه چندان دور کارآیی پیشین را نخواهد داشت.

آماده‌سازی دانش آموزان برای شغل‌های آینده با گذار آموزش و پرورش از شیوه جزیره‌ای به شیوه مدرن‌تر میسر می‌شود. کلاس‌های مجازی در سطوح مختلف برای کاربران اینترنتی مهیا هستند و این شیوه روزبه‌روز درحال گسترش است. به‌عنوان مثال، استادان دانشگاه‌های معتبری مانند‌هاروارد، ام‌آی‌تی، ییل، آکسفورد و کمبریج نسخه کلاس‌های مجازی خود را در فضای مجازی منتشر می‌کنند. سایت‌هایی مانند «کورسرا» (Coursera) و «آکادمی کان» (Khan Academy) این کلاس‌ها را مدیریت می‌کنند. با این اوصاف، یادگیری علوم مختلف به آسانی برای عموم فراهم است و میزان کنجکاوی، علاقه و خلاقیت افراد تعیین‌کننده دانش آنها محسوب می‌شود. گسترش کلاس‌های مجازی که عموما رایگان هستند، یک نکته مهم دیگر نیز در بر دارد؛ تلفیق علوم مختلف در آینده کاربرد بیشتری پیدا خواهد کرد. برای مثال، اگر شما همزمان به اقتصاد و علوم کامپیوتر علاقه دارید، امکان گذراندن دوره‌های آموزشی مرتبط با هر یک از این شاخه‌ها، همزمان با گذراندن جدیدترین دوره‌هایی که از تلفیق این دو رشته پدید آمده‌اند را خواهید داشت.

جنس مهارت‌های لازم

توانایی حل‌مساله محور مهارت‌هایی است که نسل بعد نیروی کار به آن نیازمند خواهد بود. حل ‌مساله زمانی مطرح می‌شود که یک موجود زنده یا یک سامانه هوش مصنوعی با موقعیتی روبه‌رو شود که برای عبور از آن نیاز به یافتن مسیر تازه‌ای است. چه ویژگی‌هایی یک فرد را برای یافتن راه‌حل این مسائل موفق‌تر می‌کند؟ پاسخ‌های زیادی برای این پرسش وجود دارد؛ اما بخشی از مهم‌ترین ویژگی‌ها انعطاف‌پذیری ذهنی، قدرت تخیل، توان تحلیل و خلاقیت هستند. این ویژگی‌ها در آینده نزدیک، نقطه تمایز میان افراد موفق با سایرین خواهند شد. البته برخی نیاز به دانش مربوط با حوزه علوم کامپیوتر را برای نسل‌های بعد الزامی می‌دانند. هرچند این نگاه با عصر تکنولوژی سازگار است؛ اما تنها مهارت لازم نخواهد بود.

برگرفته از مجله : دنیای اقتصاد