داستان پیگمالیون

داستان پیگمالیون
تاجری ثروتمند در یونان، مجسمه سازی را برای ساختن مجسمه ی مرمرین یک زن برای باغش استخدام کرد. موقع ساختن مجسمه ی مرمری، پیگمالیون آنقدر کارش را خوب انجام داد که تصور کرد مجسمه انسانی واقعی است و عاشقش شد. همینطور که زمان میگذشت، او ساعت ها با مجسمه حرف میزد و اهمیت نمیداد که پاسخی نمیشنود. اعتقاد او به کارش تا آن حد بود که روزی معجزه رخ داد و مجسمه زنده شد. اعتقاد پیگمالیون باعث شد رویایش به حقیقت مبدل شود.

www.rava20.ir

افکار ناخودآگاه ما نقش بسیار مهمی را در اعمال و تصمیم های ما نسبت به دیگران ایفا میکنند. افکار ما به اعمال تبدیل خواهند شد و این اعمال در دیگران واکنش ایجاد میکند. تصوری که نسبت به شخص دیگری داریم، پایه ی تصمیم گیری و عمل ما خواهد بود. یک مدیر خوب معتقد است که کارمندانش میتوانند از عهده کارها برایند و اجازه می دهد تا جایی که ممکن است آنها خود تصمیم گیری نمایند، از کارهای کوچک شروع کنند و کم کم به کارهای بزرگ برسند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *