بیماری پانیک یا اختلال وحشت زدگی بر اساس DSM 5
اختلال وحشت زدگی حمله حاد شدید اضطراب همراه با احساس مرگ قریب الوقوع میباشد.
مشخصه اختلال وحشت زدگی، حملات و دورههای مجزای ترس شدید هستند. نخستین حمله پانیک اغلب کاملاً خود به خود است، اما گاهی نیز حملههای پانیک در پی برآشفتگی، فعالیت بدنی، فعالیت جنسی یا آسیب هیجانی متوسطی ممکن است روی دهند.
بیماری پانیک یا اختلال وحشت زدگی و اختلال آگورافوبیا در DSM-5 از هم جدا شده اند. گزینههای قبلی در DSM-IV عبارت بودند از: اختلال وحشتزدگی بدون آگورافوبیا، اختلال وحشت زدگی با آگورافوبیا، و آگورافوبیا بدون سابقه اختلال وحشتزدگی.
DSM-5 این دیاگنوزها را با دو اختلال متمایز جایگزین کرده است:
(۱) بیماری پانیک یا اختلال وحشتزدگی و
(۲) آگورافوبیا.
همانطور که از نامش پیداست، بیماری پانیک یا اختلال وحشت زدگی (panic disorder ) یعنی حملات مکرر وحشت یا اضطراب.
این حملات با بعضی نشانه های فیزیکی همراه هستند، از جمله تپش قلب، تنفس سریع، سرگیجه، تعریق زیاد، تهوع، و لرزش. علاوه بر آن، ممکن است فرد به شدت رعب و دی پرسونالیزیشین احساس کند.
(مسخ شخصیت حالتی است که در آن فرد احساس میکند “خودش نیست”، اعمال خود را از نگاه فرد دیگری تماشا میکند و هیچ کنترلی روی شرایط محیطی ندارد).
اکثر مردم، در زندگی خود، حداقل یک بار به حمله پانیک دچار میشوند، اما اختلال وحشت زدگی زمانی تشخیص گذاری میشود که حملات پنیک به طور دایم و غیر منتظره روی بدهند و تا یک ماه بعد، احتمال روی دادن دوباره آنها وجود داشته باشد.
حملات پنیک برای بعضی افراد غیر قابل پیش بینی هستند ولی ممکن است برای دیگران با موقعیتها یا رویدادهای خاص (مثلاً، سوار اتوبوس یا مترو شدن) تداعی شود.
بیماری #پانیک با تعدادی ترس و نگرانی که در فرد ایجاد میشود مرتبط است، از جمله: ترس از این که مبادا حملات وحشت زدگی علتهای پزشکی حاد داشته باشند (مثلاً، بیماری قلبی، صرع)، هر چند آزمایشهای پزشکی مکرر نشان میدهند که هیچ مشکل پزشکی وجود ندارد.
بعضی دیگر فکر میکنند که در حال از دست دادن کنترل بر زندگی خود یا در حال دیوانه شدن هستند.
کسانی که از این اختلال رنج میبرند، در رفتار و زندگی خود تغییرات عمدهای به وجود میآورند.
برای مثال، همیشه اطمینان حاصل میکنند که محلی “امن” در دسترس است تا در صورت روی دادن حمله وحشت زدگی بتوانند به آنجا پناه ببرند و این موضوع باعث میشود که آنها از موقعیتهای اجتماعی (تماس با دیگران) دور شوند و حتی شغل خود را ترک کنند.
نگرانی درباره حملات آینده، اغلب رفتارهای اجتنابی ایجاد میکند و ترک “امنیت” خانه خود و رفتن به درون جامعه را مشکل میسازد.
در این صورت گفته میشود که فرد به اختلال اضطراب وحشت زدگی و آگورافوبیا مبتلاست.
به گزارش DSM-5، نرخ شیوع ۱۲ ماهه اختلال وحشت زدگی در مردم آمریکا و چند کشور اروپایی حدود ۲ تا ۳ درصد در نوجوانان و بزرگسالان است.
موارد آن در زنان بیشتر از مردان است (حدود ۲ به ۱). شیوع آن در کودکان زیر چهارده سال کمتر از ۰.۴ درصد است. نرخ شیوع در افراد مسن تر کاهش مییابد (۰.۷% در بزرگسالان بالاتر از ۶۴ سال ).
به گزارش DSM-5، میانگین سن شروع برای اختلال پنیک در آمریکا ۲۰ تا ۲۴ سالگی است.
تعداد اندکی از موارد در کودکی شروع میشوند و آغاز این اختلال بعد از ۴۵ سالگی غیر معمول اما امکان پذیر است.
به نظر میرسد که هم در شیوع و هم در نحوه بروز اختلال وحشت زدگی، تفاوتهای فرهنگی وجود دارد.
برای مثال، در بعضی کشورهای آسیایی، مثل تایوان، شیوع اختلال وحشت زدگی بسیار پایین است و علت آن احتمالاً استیگمای مربوط به اعتراف و اعلام اختلالات روانی است.
علامتهای مختص فرهنگ (مثلاً، تینیتوس، خشکی و درد گردن، سردرد، و جیغ زدن یا گربه کردن غیر قابل کنترل) نباید به عنوان یکی از چهار سمپتومِ مورد نیاز برای اختلال وحشت زدگی یا پنیک به شمار آیند.
(tinnitus در لاتین به معنای صدای زنگ زدن در گوش است بدون آنکه محرک خارجی وجود داشته باشد).
حملات وحشتزدگی مکرر و غیر منتظره
حمله وحشتزدگی عبارت است از ترس شدید (intense fear)، یا ناراحتی شدید (intense discomfort) و ناگهانی، که در عرض چند دقیقه به اوج خود میرسد، و در طی آن، چهار مورد (یا بیشتر) از نشانه های زیر روی میدهند: نکته: افزایش ناگهانی میتواند از یک حالت یا وضعیت آرام، یا از یک حالت اضطراب، شروع شود.
۱. تپش سریع و نامنظم قلب، تپش سریع قلب با صدای بلند، یا افزایش سرعت تپش قلب.
۲. عرق کردن.
۳. لرزیدن.
۴. احساس تنگی نفس یا خفگی.
۵. احساس گیر کردن چیزی در گلو.
۶. درد یا ناراحتی در قفسه سینه.
۷. تهوع یا درد در ناحیه شکم.
۸. احساس سرگیجه، عدم تعادل، در شرف غش کردن بودن، یا غش کردن.
۹. احساس سرد یا گرم شدن بدن.
۱۰. پارستِسیاس (paresthesias) (احساس بی حس شدن یا سوزن سوزن شدن بدن).
۱۱. مسخ واقعیت(احساس عدم واقعیت) یا مسخ شخصیت (گسسته شدن از خود).
۱۲. ترس از از دست دادن کنترل یا “دیوانه شدن”.
۱۳. ترس از مردن.
بعد از حداقل یکی از این حملات پانیک، فرد به مدت ۱ ماه (یا بیشتر) یکی از موارد زیر یا هر دو را تجربه کرده است:
۱. نگرانی مکرر و مداوم درباره دوباره روی دادن حملات پنیک و پیامدهای آنها (مثلاً، از دست دادن کنترل، دچار حمله قلبی شدن، “دیوانه شدن”).
۲. تغییرات ناسازگارانه و چشمگیر یا معنادار در فتار که با این حملات مرتبط هستند (مثلاً، فرد رفتارهایی در پیش میگیرد تا از حملات وحشت زدگی اجتناب کند. برای مثال، از ورزش کردن یا از قرار گرفتن در موقعیتهای نا آشنا حذر میکند)
– این اختلال را نمیتوان به تاثیر مستقیم یک ماده (مثلاً، مواد مخدر، یا داروهای تجویزی) یا یک عارضه پزشکی دیگر (مثلاً، هایپرتیروئیدیسم، اختلالات قلبی – ریوی) نسبت داد.
– برای این اختلال نمیتوان علتهای مناسب تری پیدا کرد. در فرهنگهای آمریکای لاتین، در مقایسه با جوامع غربی، روی خود کنترلی و بازداری هیجانی (جلوی بروز احساسات خود را گرفتن) کمتر تاکید میشود.
بنابراین، بیماری پانیک در آمریکای لاتین، با جیغ زدن، فریاد کشیدن، رفتارهای غیر قابل کنترل، و پرخاشگری، برون ریز میشود. برعکس، در جوامع غربی، با رنج ناشی از بیماری پانیک ( اختلال وحشت زدگی ) معمولاً از طریق اجتناب و انزوا مقابله میشود. به همین دلیل، وحشت زدگی اغلب با آگورافوبیا کاموربید است.
باید به یاد داشته باشیم که حملات وحشت زدگی ممکن است در تعدادی از اختلالات اضطرابی حضور داشته باشند (مثلاً در فوبیاهای خاص و اختلال اضطراب اجتماعی)، با این حال، در خود اختلال وحشت زدگی (بیماری پانیک) تعداد زیادی حملات وحشت زدگی غیر قابل کنترل وجود دارد و جنبه مهم و مشکل آن ترس شدید از این است که مبادا حملات وحشت زدگی دوباره روی دهند (ترس از ترس).
همانطور که خواهیم دید، ترس از ترس در نظریههای مربوط به این اختلال نقش اصلی را ایفا میکند:
نظریههای بیولوژیک
نقش هایپرونتیلیشن: hyperventilation
یکی از ویژگیهای کلی حملات وحشت زدگی است که احتمال دارد جرقهای باشد برای آغاز یک سری واکنشهای خودمختار (واکنش در سیستم عصبی خودمختار) و به یک حمله وحشت زدگی تمام عیار منجر شود.
هایپرونتیلیشن عبارت است از نوعی تنفس زیاده از حد و بیشتر از آنچه بدن نیاز دارد. این نوع تنفس عمیق تر و سریع تر از تنفس عادی است. هایپرونتیلیشن باعث میشود که غلظت دی اکسید کربن خون کمتر از میزان عادی شود و در نتیجه، PH خون بالا رود. افزایش PH باعث میشود که به سلولهای بدنی اکسیژن به اندازه کافی نرسد. این کار باعث میشود که در عملکرد دستگاه قلبی و عروقی تغییراتی به وجود آید تا کمبود اکسیژن جبران شود و این تغییرات نیز میتوانند علایم حملات وحشت زدگی را تولید کنند، علایمی که تحت عنوان اضطراب شناخته میشوند.
بعضی تحقیقات، از جمله آزمایشهای چالش بیولوژیک، تا حدی این توضیح را تایید کرده اند. در آزمایشهای چالش بیولوژیک، به شرکت کنندگان هوای غنی شده از دی اکسید کربن میدهند یا کاری میکنند که آنها به هایپرونتیلیشن و در نتیجه، به حمله وحشت زدگی دچار شوند. همچنین، حساسیت به افزایش گاز دی اکسید کربن یک عامل خطر برای اختلال وحشت زدگی به حساب میآید و نظریههای آژیر خطر خفگی را به وجود آورده است. طبق این نظریه ها، در طول حمله وحشت زدگی، مغز درباره کمبود اکسیژن یا افزایش دی اکسید کربن یک پیام دروغین میفرستد و در کسانی که آستانه تحمل پایینی دارند باعث به صدا در آمدن آژیر خطر برای خفگی میشود. چون هم افزایش و هم کاهش دی اکسید کربن با وحشت زدگی ارتباط دارد، اکثر متخصصان معتقدند که هر گونه عدم تعادل در گازهای خون، در افراد مستعد، باعث احساسهای فیزیکی شدید میشود. در تایید این نظریه، دیده میشود که افراد مبتلا به اختلال وحشت زدگی میگویند که به هنگام اضطراب، نفس کم میآورند و تعداد دفعاتی که آنها احساس خفگی وحشتناک میکنند بیشتر از افراد مبتلا به سایر اختلالات اضطرابی است. با این حال، وقتی از افراد مبتلا به اختلال وحشت زدگی خواسته میشود که نفس خود را به مدت طولانی نگه دارند، اضطراب آنها از اضطراب افراد گروه کنترل بیشتر نمیشود. این پدیده نشان میدهد که سیستم آژیر خفگی آنها الزاما حساس تر از سیستم آژیر خفگی دیگران نیست.
ویژگی دیگر توضیحات مبتنی بر هایپرونتیلیشن این است که هر چند آزمایشهای چالش بیولوژیک تغییراتی ایجاد میکنند که اغلب باعث حملات وحشت زدگی میشوند، معمولاً در افرادی این حملات را به وجود میآورند که سابقه حملات وحشت زدگی یا اختلال وحشت زدگی دارند. این موضوع واقعیت دارد، هر چند تغییرات فیزیولوژیک به وجود آمده با آزمایشهای چالش بیولوژیک، در افراد مبتلا به وحشت زدگی و افراد بدون هیچ گونه اختلال اضطرابی، یکی است. واقعیتی که میتواند نشان دهد علت اصلی اختلال وحشت زدگی، شیوه تفسیر یا نحوه برداشت افراد از تغییرات فیزیولوژیک است و این موضوع باعث ظهور سمپتومهای پسیکولوژیکِ اختلال وحشت زدگی میشود.
اختلال در شبکه نور آدرنالین: یک توضیح دیگر برای اختلال وحشت زدگی، که به تفاوتهای بیولوژیک بین کسانی که از حملات وحشت زدگی رنج میبرند و آنهایی که چنین مشکلی ندارند اشاره میکند، این است که این اختلال ممکن است در اثر فعالیت بیش از حد در شبکه نورآدرنالین به وجود بیاید. شواهد نشان میدهند که شبکه نورآدرنالین میتواند به چالشهای بیولوژیک در تولید حملات وحشت زدگی کمک کند، و نیز نشان داده اند که نوراپی نفرین در سمپتومهای اختلال وحشت زدگی نقش دارد.
بعضی روان شناسان معتقدند که افراد مبتلا به اختلال وحشت زدگی، در نورونهای GABA نقص دارند. نورونهای GABA مانع فعالیت شبکه نورآدرنالین میشوند و مطالعات انجام شده با PET اسکن این موضوع را تایید کرده اند. با این حال، هنوز معلوم نیست که نقش سیستم نورآدرنالین تسهیل سمپتومهای اختلال وحشت زدگی است یا فعالیت بیش از حد سیستم نورآدرنالین یک “عامل آسیب پذیری” برای اختلال وحشت زدگی است.
نظریههای روانشناسی درباره بیماری #پانیک
شرطی سازی کلاسیک: در شرطی سازی کلاسیک، یک محرک شرطی با یک محرک غیر شرطی جفت(pair) میشود و سرانجام، باعث آغاز شدن رفتاری میشود که معمولاً با محرک غیر شرطی تداعی همراه بوده است. مثلاً، بعد از چند بار جفت (pair) شدن صدای زنگ (محرک شرطی) با غذا (محرک غیر شرطی)، صدای زنگ به تنهایی خواهد توانست یک پاسخ شرطی (مثلاً، ترشح بزاق) را آغاز کند. روان شناسانی که برای توضیح اختلات وحشتزدگی از شرطی سازی کلاسیک استفاده میکنند معتقدند که محرکهای درونی (مثلاً، تپش سریع قلب) و محرکهای بیرونی (مثلاً، آسانسور پر ازدحام، پلِ هوایی)، که در اولین حملات وحشتزدگی روی میدهند (حملات وحشتزدگی محرکهای غیر شرطی هستند)، میتوانند به محرکهایی شرطی تبدیل شوند که قادر هستند اضطراب پیش بین (anticipatory anxiety) (پاسخ شرطی) یا حملات وحشتزدگی را آغاز کنند.
علاوه بر آن، یک محرک شرطی (مثلاً، تپش سریع قلب) که باعث آغاز وحشتزدگی یا اضطراب پیش بین(محرک شرطی) در محیطی میشود که اولین بار تداعی بین محرک شرطی و حمله پانیک در آن روی داده است، ممکن است به سایر محیط ها تعمیم داده شود. برای مثال، درمانجو در ایستگاه مترو است، ناگهان احساس میکند ضربان قلبش افزایش یافته است، و بعد از آن دچار حمله وحشتزدگی میشود. در این درمانجو یک اضطراب پیش بین به وجود میآید، به این صورت که از این پس، هر بار که به ایستگاه مترو میرود، اگر احساس کند تپش قلبش سریع شده است، نگران میشود که مبادا دچار حمله وحشتزدگی شود. یعنی، افزایش ضربان قلب در ایستگاه مترو در او اضطرابِ پیش بین به وجود میآورد. این موضوع ممکن است تعمیم پیدا کند، طوری که وقتی سوار آسانسور است و ناگهان دچار تپش سریع قلب میشود، باز هم در او اضطراب پیش بین به وجود میآید، هر چند این “رابطه” (تپش سریع قلب که به اضطراب پیش بین منجر میشود) در این محیط جدید (آسانسور) کسب نشده است (کسب آن در ایستگاه مترو روی داده است).
حساسیت به اضطراب: آنچه درباره ویژگیهای بیماری پانیک آشکار به نظر میرسد این است که افراد مبتلا به آن، وقتی یک محرک (درونی یا بیرونی) را احساس میکنند که ممکن است قریب الوقوع بودن حمله پانیک را نشان دهد، به شدت مضطرب میشوند. بنابراین، هر توضیحی درباره اختلال وحشت زدگی باید بگوید که چرا افراد مبتلا به این اختلال، با تشخیص این محرکها مضطرب میشوند و این واقعیت، در نهایت، چگونه به یک حمله وحشت زدگی تمام عیار میانجامد.
کسانی که بیماری #پانیک ندارند، در آزمایشهای چالش بیولوژیک به محرکهای حسی درونی واکنش نشان میدهند و همچنین، به واکنشهای هیجانی دچار میشوند، اما بسیار به ندرت پیش میآید که فقط با این سمپتوم ها مضطرب شوند و علاوه بر آن، تقریباً هرگز وحشت زده نمیشوند. بنابراین، چه چیزی تعیین میکند که یک نفر در واکنش به حسهای بدنی غیر عادی به وحشت زدگی دچار میشود یا نه.
عدهای از روان شناسان معتقدند که بعضی افراد یک سری باورهای غلط دارند و فکر میکنند که حسهای بدنی میتوانند نشان دهند که به زودی رویدادهای خطرناک و مضری را تجربه خواهند کرد. این باور یا تفسیر شخصی از رویدادها حساسیت به اضطراب نامیده میشود و منظور از آن تمایل فرد به ترسیدن از سمپتومهای مربوط به اضطراب (مثلاً، افزایش ضربان قلب، عرق ریختن، گرفتگی عضلات، و سردرد) است، زیرا این باور در او نهفته است که این گونه سمپتوم ها پیامدهای منفی به دنبال خواهند داشت (مثلاً، حمله قلبی). رایس و همکارانش، برای اندازه گیری این سازه (باور، برداشت، تفسیر شخصی)، آزمون ASI را طراحی کردند که در آن سوالاتی از این نوع وجود دارد: «حسهای بدنی غیر عادی مرا میترسانند» یا «وقتی احساس ضعف میکنم، میترسم». مطالعات نشان داده اند افراد مبتلا به بیماری پانیک یا اختلال وحشت زدگی نسبت به افراد مبتلا به سایر اختلالات اضطرابی یا نسبت به افراد گروه کنترل، در آزمون ASI نمرات بالاتری کسب میکنند.
نمونهای از سوالات ASL-R
۱. وقتی احساس میکنم اکسیژن به اندازه کافی به بدنم نمیرسد، میترسم که مبادا خفه شوم.
۲. وقتی در سینه ام احساس فشار میکنم، میترسم که مبادا نتوانم درست نفس بکشم.
۳. وقتی احساس ضعف میکنم، میترسم.
۴. وقتی گلویم میگیرد نگران میشوم که ممکن است خفه شوم و بمیرم.
۵. وقتی قلبم تند تند میزند میترسم.
۶. وقتی احساس لرز میکنم میترسم.
۷. وقتی نمیتوانم چیزی را خوب قورت بدهم میترسم که مبادا خفه شوم.
۸. وقتی احساس میکنم که بدنم حالت غیر عادی یا متفاوت دارد میترسم.
۹. از اینکه در ملا عام غش کنم به شدت میترسم.
۱۰. وقتی جلوی دیگران میلرزم از این که آنها راجع به من چه فکر خواهند کرد میترسم.
۱۱. وقتی در معده ام درد شدیدی احساس میکنم، نگران میشوم که مبادا سرطان باشد.
۱۲. وقتی قلبم به شدت میزند، نگران میشوم که مبادا سکته کنم.
۱۳. وقتی احساس سرگیجه میکنم، نگران میشوم که مبادا مغزم مشکل پیدا کند.
۱۴. وقتی ناراحتی معده دارم، نگران میشوم که مبادا بیماری حادی داشته باشم.
۱۵. وقتی در دستهایم احساس خارش یا سوزن سوزن شدن میکنم، میترسم.
۱۶. وقتی یک لحظه احساس میکنم “خودم نیستم”، نگران میشوم که شاید بیماری روانی دارم.
فاجعه انگاری حسهای بدن: با در نظر گرفتن این واقعیت که افراد مبتلا به بیماری پانیک آشکارا درباره عواقب احتمالی عوارض فیزیکی مضطرب میشوند، بعضی روان شناسان معتقدند که حملات وحشت زدگی به این علت روی میدهند که افراد احساسهای فیزیکی خود را به طور فاجعه آمیز تهدید کننده تفسیر میکنند (از کاه کوه میسازند). بسیاری از حسهای بدنی ابهام آمیز هستند. مثلاً، تپش نامنظم قلب میتواند به معنای حمله قلبی قریب الوقوع باشد (تفسیر منفی) یا میتواند به این معنا باشد که یکی از کسانی که فرد به شدت او را دوست دارد همین حالا وارد اتاق شده است (تفسیر مثبت). با این حال، افرادی که به اختلال وحشت زدگی یا بیماری پانیک دچار میشوند، معمولاً احساسهای فیزیکی را فاجعه آمیز تفسیر میکنند، یعنی، سوگیری شناختی دارند تا از میان چند تفسیر خود، فاجعه آمیزترین آنها را انتخاب کنند و بپذیرند.
بعضی روان شناسان عقیده دارند که این حالت به یک دور باطل منجر میشود. در این دور باطل، هر گونه ترس تهدید آمیز تفسیر میشود و باعث افزایش شدت تهدید یا خطری میشود که فرد آن را “احساس” کرده است. افزایش شدت خطر “احساس شده” باعث افزایش شدت سمپتومهای اضطراب میشود و این حالت نیز حمله وحشت زدگی را به دنبال میآورد. در تایید این توضیح پسیکولوژیک، شواهد بسیار زیادی وجود دارد.
مطالعات نشان داده اند که افراد مبتلا به اختلال وحشت زدگی، نسبت به افرادی که این اختلال را ندارند، به احساسهای فیزیکی خود بیشتر توجه میکنند و آنها را بیشتر میشناسند.
همچنین این افراد اعلام میکنند که، همراه با این حملات، معمولاً افکار مربوط به خطر قریب الوقوع نیز وجود دارد. علاوه بر آن، در آزمایش چالش بیولوژیک، وقتی به افراد مبتلا به اختلال وحشت زدگی گفته میشود که گاز دی اکسید کربن دریافت خواهند کرد، ولی در واقع «هوای فشرده» دریافت میکنند، آنها باز هم به حمله وحشت زدگی دچار میشوند و این واقعیت نشان میدهد که انتظار حمله کافی است تا حمله آغاز شود.
همه این توضیحات نشان میدهند که در ایجاد اختلال وحشت زدگی احتمالاً یک عامل پسیکولوژیک مهم نقش دارد. این عامل ممکن است سوگیری منفی در پردازش اطلاعات مربوط به احساسهای فیزیکی و واکنش ناصحیح در مقابل آنها باشد. ظاهرا سوگیری در تفسیر باعث آغاز اضطراب میشود، که آن نیز، به نوبه خود، آغاز حمله وحشت زدگی را به همراه میآورد.
مسائلی که توضیحات باید آنها را نیز حل کنند عبارتند از:
(۱) اضطراب ناشی از فاجعه آمیز تفسیر کردن احساسهای فیزیکی، چگونه باعث وحشت زدگی میشود؛
(۲) اصلا چرا در بعضی افراد سطوح بالای حساسیت به اضطراب و باورهای فاجعه آمیز به وجود میآید؟
درمان بیماری #پانیک به علت نشانه های فیزیکی و رنج آوری که اختلال وحشت زدگی به همراه میآورد، اولین درمان دارو درمانی است. هم داروهای ضد افسردگی سه حلقهای و هم بنزودیازپین ها، در کنترل سمپتوم ها (نشانه ها) موثر واقع میشوند. با این حال، شواهد زیادی نشان میدهند که مواجهه درمانی استاندارد شده یا درمان شناختی – رفتاری (CBT) نیز به اندازه داروها (حتی بیشتر) در بلند مدت موثر واقع میشوند. در درمانهای مبتنی بر مواجهه یا قرار گیری در معرض (exposure-based treatments)، از درمانجو خواسته میشود تا، در محیط تحت کنترل و امنِ آزمایشگاه، شرایطی به وجود آورد تا به حمله وحشت زدگی دچار شود. برای مثال، اگر درمانجو همیشه پیش از حمله پانیک به طور موقت سرگیجه میگیرد، از او خواسته میشود که در حالت نشسته روی صندلی آنقدر بچرخد که گیج شود، یا اگر هایپرونتیلیشن جرقه آغازگر است، از فرد خواسته میشود، برای مدتی، تند و عمیق نفس بکشد.
به هنگام بروز اولین سمپتومهای فیزیکی وحشت زدگی، از درمانجو خواسته میشود تا از تکنیکهای ذهنی (شناختی) و جسمی (فیزیکی) مخصوص که برای کنترل حمله طراحی شده اند (مثل تکنیکهای به کارگیریِ ریلکسیشن) استفاده کند. انجام دادن این کارها در محیط کنترل شده آزمایشگاه باعث میشود که درمانجو حمله وحشت زدگی را تحت شرایط “امن” کنترل کند، و چگونگی کنترل بر محرکهای پیش بینی کننده حمله وحشت زدگی را یاد بگیرد.
ویژگی متمایز کننده افراد مبتلا به بیماری پانیک، ترس آنها از احساسهای فیزیکی، تفسیر غلط و فاجعه انگاری احساس ها، و اثر این مسائل در شروع حمله وحشت زدگی است. بنابراین، در طراحی روان درمانی رفتاری – شناختی (CBT) برای اختلال وحشت زدگی، تاکید بر این بوده است که به درمانجویان کمک شود تا باورها و تفسیرهای غلط خود را به چالش بکشند. این کار به دو صورت انجام میگیرد: اصلاح باورهای درمانجویان و به وجود آوردن تجربههایی که برای از بین بردن واکنشهای هیجانی غلط طراحی شده اند.
CBT عادی این موارد را شامل میشود:
(۱) به درمانجویان درباره ماهیت و خصوصیات فیزیولوژیک حملات وحشت زدگی اطلاعات مهم و مفیدی داده میشود؛
(۲) به آنها یاد داده میشود برای کنترل هایپرونتیلیشن چگونه تنفس خود را تنظیم کنند؛
(۳) به آنها کمک میشود تا برداشت ها، باورها، و ادراکهای اشتباه و ناکارآمد خود را شناسایی کنند و آنها را تغییر دهند؛
(۴) در آزمایشگاه، بعضی احساسهای فیزیکی درونی و فیزیکی را عمدا ایجاد میکنند تا درمانجویان متوجه شوند که این احساس ها چه معنایی دارند و به چه چیزهایی مربوط میشوند و به این ترتیب، ترسشان از بین برود.
(۵) بسیاری از درمانجویان برای اجتناب از حمله وحشت زدگی یک سری رفتارهای “ایمنی” در پیش میگیرند.
رفتارهای “ایمنی” باعث میشوند حملات ادامه پیدا کنند و فرصتی برای این افراد به وجود نیاید که متوجه شوند باورهایشان درباره خطرات و تهدیدات بالقوه اشتباه هستند، روان شناسان تلاش میکنند از این رفتارهای “ایمنی” پیشگیری به عمل آورند و آنها را از بین ببرند.
رفتارهای ایمنی (اقدامات ایمنی) کارهایی هستند که برای ایمن نگهداشتن خودتان انجام میدهید. مثلاً، برای این که دزد به خانه تان دستبرد نزند، درها را خوب قفل میکنید یا برای این که جانتان به خطر نیفتند، از رفتن به محلههای خطرنام در نیمه شب خودداری میکنید. افراد مبتلا به بیماری پانیک نیز رفتارهای ایمنی در پیش میگیرند و از موقعیتهایی که احتمالاً باعث ترسشان میشود دوری میجویند، و به همین دلیل ممنون است هرگز برایشان فرصتی پیش نیاید که متوجه شوند این موقعیتها اصلا ترسناک نیستند.
این گونه برنامههای درمانی میتوانند باعث شوند سمپتوم ها به مدتهای طولانی کاهش یابند و کیفیت زندگی افراد مبتلا به بیماری پانیک بالا برود. همچنین، مطالعاتی که اخیرا انجام شده اند نشان می دهند که این گونه برنامههای CBT میتوانند اثر بخشی خاصی داشته باشند، زیرا از میزان تمایل به واکنش ترس در مقابل احساسهای فیزیکی عادی به مقدار قابل توجهی کم میکنند.
منابع:
-راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانشناختی ویرایش ۵,
-خلاصۀ روان پزشکی کاپلان و سادوک بر اساس DSM-5