چه میشود اگر کل زندگی را با کار اشتباه بگیریم؟
این مستقیماً به مفهومی اشاره میکند که فیلسوفان مدرن مانند جوزف پیپر آن را “کار مطلق” نامیدهاند. اگر کل زندگی را با کار اشتباه بگیریم، یعنی کار را به عنوان غایت و محور وجودی خود بپذیریم، عواقب آن نه تنها روانی و اجتماعی، بلکه وجودی و فرهنگی خواهد بود. در ادامه، این موضوع را بررسی میکنیم.
مفهوم کار مطلق و ریشههای آن
کار مطلق شرایطی است که در آن، انسانها تمام فلسفه وجودشان را در کارکردن جستجو میکنند و زندگی را به مجموعهای از وظایف و مسئولیتها تقلیل میدهند. این اصطلاح توسط جوزف پیپر، فیلسوف آلمانی، پس از جنگ جهانی دوم در کتاب فراغت: اساس فرهنگ (۱۹۴۸) ابداع شد. به عقیده او، در چنین جهانی، فراغت، جشن، بازی و حتی روابط انسانی همگی به خدمت کار درمیآیند و انسانها باور میکنند که صرفاً برای تولید و بهرهوری زاده شدهاند. تصور کنید دنیایی که در آن، قضاوت افراد بر اساس موقعیت شغلیشان (پیش از استخدام، حین کار، پس از بازنشستگی یا بیکاری) انجام میشود، و حتی آرزوهای روزمره مانند “پرثمرترین روز ممکن” برای یکدیگر، جایگزین سلامهای عادی میگردد.
در جامعه امروزی، ما در آستانه این وضعیت هستیم: بسیاری کار را افسار زندگیشان میدانند و جهان را پر از تکالیف میبینند. خوردن، خوابیدن، روابط جنسی، مراقبه و حتی رفتوآمدهای روزانه، همه بهینهسازی میشوند تا بهرهوری افزایش یابد. سلامتی نه برای لذت زندگی، بلکه برای کار بیشتر حفظ میشود، و حتی مرگ ناشی از بیشکاری به عنوان “ایثار نهایی” ستایش میگردد.
عواقب روانی و وجودی
اگر زندگی را با کار اشتباه بگیریم، رنج بیجهت (که در فلسفه بودایی به آن “دوکا” میگویند، یعنی طبیعت رضایتناپذیر و رنجآلود زندگی) بر ما غالب میشود. زمان را به عنوان منبع کمیاب و دشمن میبینیم، همیشه نگران هستیم که “آیا بهتر نمیتوانم از زمانم استفاده کنم؟” یا “هنوز کاری را که باید انجام ندادهام”. این منجر به شتاب دائم، عجله، تنش و احساس گناه از فرصتهای ازدسترفته میگردد. زندگی تبدیل به چرخهای از نارضایتی میشود، جایی که “هستی من” به “یک مسئولیت” تقلیل مییابد.
از نظر وجودی، این اشتباه ما را از سطوح والاتر واقعیت محروم میکند:
- از دست دادن زیبایی و هنر: تجربه زیبایی نیازمند سکوت و سکون است، اما کار مطلق همه چیز را به فعالیت فشرده تبدیل میکند.
- فقدان معنا: معنا از تعامل بازیگوشانه بین کران (محدودیتهای زندگی) و بیکران (جاودانگی و تعالی) پدید میآید، اما در کار مطلق، پرسشهای عمیق مانند “چرایی وجود” نادیده گرفته میشوند.
- نابودی رهایی: عشق، جشن و سرگشتگی فلسفی جای خود را به تولید فایده میدهند. انسان به ماشینی برای کار تبدیل میشود و از کشف احوال عمیقتر مانند حظ عشق یا حس جاودانگی در دین بازمیماند.
مثالهای روزمره نشان میدهند که این رنج چقدر نزدیک است: تصور کنید فردی که حتی در تعطیلات، از احساس گناه کمکاری رنج میبرد، یا جامعهای که تنبلی را نابخشودنیترین گناه میداند. در نهایت، این وضعیت فرهنگی منجر به پاک شدن حافظه تاریخی از دنیاهای پیشین (مانند زندگی مبتنی بر فراغت و تأمل) میشود.
عواقب اجتماعی و فرهنگی
در سطح جامعه، کار مطلق به ستایش پرکاری منجر میشود و بحثها را به گردش کار، پیشرفت و رشد محدود میکند. روابط انسانی به شبکهسازی حرفهای تبدیل میشوند، و حتی سرگرمیها (مانند ورزش یا هنر) برای بهبود عملکرد کاری استفاده میگردند. نتیجه؟ یک جامعه خسته، مضطرب و تهی از خلاقیت واقعی، جایی که رنج بیسبب همهگیر است و فرصتهای مکاشفه وجودی از بین میروند. این وضعیت، که امروز در فرهنگهای کارمحور مانند آمریکا یا کشورهای صنعتی دیده میشود، میتواند به فرسودگی جمعی(burnout )، افسردگی و حتی خودکشیهای ناشی از فشار کار بیانجامد.
نتیجهگیری: راه رهایی
اگر کل زندگی را با کار اشتباه بگیریم، نه تنها سود و بهرهوری را از دست نمیدهیم، بلکه معنا، زیبایی و رهایی را قربانی میکنیم. برای جلوگیری از این، باید گاهی دست از کار بکشیم و فضایی برای سکون، تأمل و بازی ایجاد کنیم. فلسفه پیشنهاد میکند که زندگی را نه به عنوان وظیفه، بلکه به عنوان فرصتی برای تجربه والاتر ببینیم. شاید زمان آن رسیده که بپرسیم: آیا واقعاً برای کار زاده شدهایم، یا کار فقط ابزاری برای زندگی غنیتر است؟ اگر این سؤال را جدی بگیریم، میتوانیم از چرخه کار مطلق خارج شویم و به سوی تعادل واقعی حرکت کنیم.
خواهشمند است، نظر خودتان را در پایان نوشته در سایت https://rava20.ir مرقوم نمایید. همین نظرات و پیشنهاد های شما باعث پیشرفت سایت می گردد. با تشکر
پیشنهاد می شود مطالب زیر را هم در سایت روا 20 مطالعه نمایید:
اگر زود عصبانی می شوید شاید این ویتامین را کم دارید؟
چه روشهای آماری برای تحلیل دادهها در تحقیق آزمایشی استفاده میشود؟
جو غنی از منیزیم و فیبر: مبارزه با دیابت و کلسترول بد