مردم اغلب به آنچه گرداگردشان رخ میدهد واکنش نشان نمیدهند. بلکه به تعابیری که از اتفاقات گرداگردشان دارند، واکنش نشان میدهند. برای مثال اگر از اشتباهکردن میترسند، اشتباه باعث اضطرابشان نمیشود، بلکه باورهایشان از معنای ارتکاب اشتباه است که غمگین و عصبیشان میکند.
✔️گاهی افکارتان درست است و گاهی نادرست.
✔️گاهی معیارها مناسبند و گاهی بسیار سفت و سختند.
✔️بیشتر ملاکها و معیارها جهانشمول نیستند و در نتیجه دیگران اجرایشان نمیکنند.
✔️هرکسی باتوجه به نحوهی تربیت، تجارب پیشین و سیستم ارزشی خود، ملاکها و معیارهای شخصی در نظر میگیرد.
✔️باورها و ملاکها در بین آدمها و دستههای مختلف فرهنگی، سنی، جنسی، تحصیلی، جغرافیایی و امثالهم فرق میکنند.
اگرچه ملاکها و باورها، اصالتا اموری ذهنی هستند اما مردم معمولا بر این باورند که تعابیر، باورها و ملاکها و معیارهایشان حقیقیاند و فرض را بر واقعیبودن باورهایشان میگذارند.
🔷البته نیازی به تغییر همه باورها و ملاکها نیست. برخی انتظارات لازم است در حد کمالطلبی بالا باشند و بهایی که ما و دیگران برایش میپردازیم این است که به آنها پایبند باشیم. اما تلاش باید بر این باشد که باورهای غیرمنطقی را از منطقی تفکیک کنیم.
⭕️تغییر افکار کمالطلبانهی غیرمنطقی متضمن چهار مرحله اساسی است:
۱. تشخیص این افکار کمالطلبانه
۲. پیداکردن افکار جایگزین
۳. لحاظ کردن فواید و مضرات افکار کمالطلبانه فعلی و افکار جایگزین
۴. یافتن راهی برای دیدن واقعگرایانه و یا مؤثر موقعیت.
✍از کتاب دردسرهای کمالطلبی، مارتین آنتونی و ریچارد سوینسون؛ ترجمه مینو پرنیانی