نحوه کدگذاری در گراندد تئوری
24فروردین
نحوه کدگذاری در گراندد تئوری یکی از موضوعات مهم است که اساس تحلیل داده کیفی در این رویکرد را تشکیل می دهد. در واقع اینکه چگونه یک متن مصاحبه، بحث گروهی، مشاهده و اسناد را در این رویکرد برچسب بدهیم یا کدگذاری نماییم، نیازمند دانش، مهارت و تجربه است . ترجیح بر این است که فرآیند تحلیل در گراندد تئوری در حین گردآوری داده و به فاصله کمی پس از انجام مصاحبه یا مشاهده و یادداشت برداری آغاز شود. در هنگام یادداشت برداری لازم است که زبان بدن شرکت کنندگان در تحقیق شامل سرفه ها، مکث ها، خنده ها و غیره همگی ثبت شوند. چنانچه در مشاهدات، اقدامات و تعاملات در یادداشت های میدانی با دقت لازم است توصیف شوند. همه این ها معنی دارند و ممکن است بر تفسیر داده ها تاثیرگذار باشند.
روش مقایسه ی مداوم یا دائمی یکی از خصوصیات کلیدی رویکرد گراندد تئوری یا نظریه داده بنیاد است. در این روش گردآوری و تحلیل داده فرآیندی هم زمان و تعاملی است. از بهترین مقالات برای پاسخ با این سوال که روش تحقیق کیفی و انواع روش کیفی چیست؟ در این سایت به آن پرداخته شده است. در این روش، مقایسه دائمی میان کلمات، جملات، پاراگراف ها، کدها و مقولات صورت می گیرد. هدف این کار شناسایی شباهت ها و تفاوت های موجود در داده است. همه مصاحبه ها و مشاهدات در واقع با هم مقایسه می شود. این فرآیند تا زمان تکمیل نسخه نهایی گزارش ادامه دارد. این فرآیندی بسیار دقیق و کامل است که شامل خواندن و شنیدن مکرر نوارهای ضبط شده است. تعامل با داده ها محقق را قادر می سازد تا پدیده تحت مطالعه را به خوبی درک کند.
کدگذاری باز در گراندد تئوری (Open Coding in Grounded Theory)
کدگذاری باز یا کدگذاری سطح اول، در ابتدا برای برچسب زدن و معنابخشی به داده ها به کار گرفته شد. این نوع کدگذاری می تواند با استفاده از کدهای «طبیعی» (in-vivo) ، یعنی استفاده از واژه های شخصی مشارکت کننده، انجام گیرد. کدهایی که دارای معانی مشابه هستند، به یکدیگر متصل می شوند و نام آنها به مقوله تغییر می کند تا معنای انتزاعی تری به دست آید. به علاوه جایگاه هر ویژگی مقوله را می توان در طول یک زنجیره مشخص ساخت. بعنوان مثال بارکلی و همکاران (۱۹۹۷) در پژوهشی که به تحلیل تجارب اولیه زنان از مادری می پرداخت مقوله ای به نام «بدون آمادگی» ایجاد کردند. در یک انتهای زنجیره زنان اصولاً برای مادری آمادگی نداشتند و در انتهای دیگر برای مادری کاملاً آماده بودند. این فرآیند بعددهی (Dimensionalisation) نامیده می شود. گلاسر (۱۹۹۲) و اشتراوس و کوربین (۱۹۹۸) رویکردی متفاوت، ولی تا حدودی مشابه به کدگذاری اتخاذ کردند. اگرچه نام گذاری مقولات و شناسایی اجزاء (properties) و ابعاد (dimension) در هر روش به کار گرفته شده یکسان به نظر می رسد، رویکرد اشتراوس و کوربین به کدگذاری اولیه بسیار دقیق تر و با جزئیات بیشتر است.
نمونه کدگذاری باز
در جریان کدگذاری باز و فرآیند تحلیلی متعاقب آن، سوال هایی ایجاد می شوند که پاسخ آنها در داده ها جستجو می شود و چنانچه احتمال آن وجود داشته باشد که این پرسش ها تدوین نظریه را تسهیل کنند، می توان آنها را از مشارکت کنندگان بعدی نیز پرسید. به علاوه این پرسش ها می توانند نظریه ها یا گزاره های کارآمدی به دست دهند که در مرحله بعدی گردآوری داده صحت سنجی می شوند. بنابراین نظریه داده بنیاد، برخلاف سایر رویکردهای کیفی، فرآیندی استقرایی و قیاسی است. به گفته گلاسر (۱۹۹۲:۵۱) لازم است که سوال های غیرسوگیرانه ای مانند «در واقع چه چیزی در داده ها رخ می دهد؟» پرسیده شوند. این نوع پرسش ها موجب می شوند که داده ها بتوانند داستان خود را بیان کنند. در مقابل اشتراوس (اشتراوس و کوربین ۱۹۹۸) می پرسد «چه می شود اگر؟» و همه احتمالات را، چه در داده ها موجود باشند و چه موجود نباشند، در نظر می گیرد. لازمه این امر پرسیدن سوال هایی مانند چه کسی؟، چه چیزی؟ در کجا؟ چگونه؟ و در چه زمانی؟ است. به گفته گلاسر (۱۹۹۲) رویکرد وی موجب پدیدار شدن نظریه می شود و حال آنکه در رویکرد اشتراوس، به داده ها تحمیل می گردد و به اجبار از داده ها نتیجه گیری می کند. اشتراوس و کوربین با این گفته مخالفند و می گویند که به داده ها اجازه داده میشود که خودشان حرف بزنند.
کدگذاری محوری در گراندد تئوری (Axial Coding in Grounded Theory)
پس از کدگذاری باز نوبت به کدگذاری محوری یا کدگذاری سطح دوم می رسد. این فرآیند برای برقراری ارتباط میان مقولات و زیر مقولات به کار گرفته می شود و امکان پدیدارشدن چارچوبی مفهومی را فراهم می سازد. تحلیل تم نیز از مهم ترین مقالات محسوب می شود. با استفاده از مدل یا پارادایم ویژه و با تعیین علل، زمینه ها ، احتمالات، بسترها، همبسته ها، تعاملات، پیامدها، ایجاد می شود (گلاسر ۱۹۷۸). در این مرحله می توان برخی کدهای باز را حذف نمود زیرا هیچ ارتباطی میان آنها موجود نیست. رابطه میان مفاهیم با روش مقایسه دائمی تایید می شود و این امر امکان تدوین نظریه را فراهم می سازد. پیوند میان شرایط، پیامدها و تعاملات را می توان به شکل نوعی ماتریس شرطی نشان داد. لوگینا و همکاران (۲۰۰۲) مثالی خوب از این نوع ماتریس به دست داده اند و حال آنکه روگان و همکاران (۱۹۹۷) تصدیق می کنند که نظریه آنها به طور کامل توسعه نیافته است و بنابراین داده ها به شیوه های جدید به یکدیگر ارتباط داده می شوند. به گفته گلاسر (۱۹۹۲) مدل پارادایمی ، داده ها را به اجبار به ساختاری از پیش تعیین شده وارد می سازد و از این روست که او مدل اشتراوسی را «توصیف مفهومی کامل» می نامد.
کدگذاری انتخابی در گراندد تئوری (Selective Coding in Grounded Theory)
کدگذاری انتخابی در گراندد تئوری از نظر اشتراوس و کوربین (۱۹۹۸) فرآیندی است که همه مقولات و مقولات فرعی را به مقوله اصلی پیوند می دهد و بدین ترتیب ظهور «خط سیر داستان» یا نظریه را تسهیل می کند. اما، همان گونه که می توان انتظار داشت، گلاسر (۱۹۹۲) با این نظر مخالف است و به وضوح ذکر می کند که کدگذاری انتخابی موجب می شود که کدگذاری به مقولاتی محدود شود که به مقوله اصلی ارتباط دارند. کدی و همکاران (۱۹۹۶) در بحثی در مورد نحوه کاربرد نظریه داده بنیاد برای تحقیقات فمینیستی تصدیق می کنند که ممکن است بیش از یک داستان از داده ها پدیدار شود. بنابراین لازم است در مورد انتخاب داستانی که می توان توسعه داد تصمیم گیری شود. مقوله هسته برای داده ها بسیار مهم است و این مقوله داده ها را به یکدیگر پیوند می دهد؛ مقوله هسته، گوناگونی های موجود در داده ها را توضیح می دهد (اشتراوس و کوربین ۱۹۹۸) و بدین ترتیب نظریه ای به دست می دهد که فرآیندهای اجتماعی حول پدیده را شرح می دهد.
نمونه کدگذاری مصاحبه
در نمونه کدگذاری مصاحبه ادغام ایده های موجود در ادبیات تحقیق و نمونه گیری بیشتر می تواند به بسط نظریه منجر شود (استرن ۱۹۸۰). مصاحبه های بعدی می توانند این نظریه را تایید کنند و توسعه آن را بهبود بخشند. مفاهیم و کدهایی که به نظریه در حال توسعه مربوط نیستند، حذف می شود ولی موارد منفی حفظ می شوند. روگان و همکاران (۱۹۹۷) شش مقوله را شناسایی کردند که عبارتند از: «مطلع»، «بدون آمادگی»، «فقدان»، «تنهایی»، «خسته و فرسوده» و «در حال حل مشکل». با پیوند دادن این مقولات به یکدیگر مقوله اصلی، یعنی «مادر شدن»، به دست آمد. نظریه آنها شرح می دهد که زنان چگونه در مسیر شناخت تغییرات زندگی، خود را با امری که برای آن آمادگی ندارند تطبیق میدهند و خود را برای مادر شدن آماده می کنند.
حساسیت نظری لازمه توانایی محقق برای معنابخشی به داده ها، یا به بیان دیگر شناخت موارد مرتبط و مهم برای نظریه نوظهور و موارد نامرتبط، است (گلاسر و اشتراوس ۱۹۶۷؛ گلاسر ۱۹۷۸). به علاوه این امر به تعیین نمونه گیری نظری هم کمک می کند نمونه سوالات مصاحبه در تحقیق کیفی نیز از مهم ترین مقالات در این زمینه است. پیجن (۱۹۹۶) معتقد است که احتمال دارد که محققان تازه کار نتوانند در ورای بستر مطالعه خود نظریه پردازی کنند و بدین ترتیب نظریه داده بنیاد تقریباً به تحلیل محتوا شباهت پیدا می کند. در نحوه کدگذاری در گراندد تئوری بسیاری از متخصصان تصدیق می کنند که نسخه اشتراوسی گراندد تئوری یا نظریه داده بنیاد به شدت ساختارمند است و برخی از اینکه ممکن است بعضی از محققان آن را به صورت نوعی دستورالعمل و راهنما دنبال کنند، ابراز نگرانی کرده اند (پیجن ۱۹۹۶). این امر حاکی از «تفکر خطی» است (کدی و همکاران ۱۹۹۶:۴۵۰) که با مقایسه مداوم در تضاد است.
مدل اشتراوس و کوربین
در مقابل رویکرد گلاسری هم می تواند نسبتاً مبهم باشد. اگر هر مقوله به لحاظ مفهومی جامع باشد، گوناگونی های موجود در مقوله شناسایی و شرح داده شده باشند و در جریان گردآوری داده هیچ داده دیگری که مرتبط با مقولات باشد به دست نیاید، می گویند که اشباع داده ها رخ داده است (اشتراوس و کوربین ۱۹۹۸). در این مرحله از تحقیق همه مشارکت کنندگان ایده های مشابهی را بیان می کنند که به نظریه در حال توسعه مربوط است و هیچ چیز تازه ای هم از مشاهدات میدانی به دست نمی آید. دیگر گردآوری داده های بیشتر لازم نیست و اندازه نهایی نمونه مشخص شده است. برخی کدها و مقولات پیش از سایرین اشباع می شوند و بدین ترتیب بخشی از گردآوری داده نامربوط می شود و تنها آنچه که پیش از این گفته شده است را تایید می کند. جالب اینجاست که مسئله اشباع در اصل توسط گلاسر و اشتراوس در کتاب کشف نظریه داده بنیاد (۱۹۶۷) بحث شده است و اکنون در کتاب مبانی تحقیق کیفی (اشتراوس و کوربین ۱۹۹۸) هم قید شده است، اگرچه که این مسئله در ویراست ۱۹۹۰ این کتاب ذکر نشده است. گلاکن و همکاران (۲۰۰۳) ادعا می کنند که به اشباع دست یافته اند و حال آنکه کلگ (۲۰۰۳) اذعان می کند که اندازه کوچک نمونه وی دستیابی به اشباع را غیرممکن ساخته است. بنابراین ممکن است نظریه ناقص باشد (هاتچینسون و ویلسون ۲۰۰۱). اما اینکه قاطعانه بگوییم که به اشباع دست یافته ایم، بسیار دشوار است.
آموزش پژوهش کیفی: روش های جمع آوری داده و تحلیل در گراندد تئوری
در آموزش پژوهش کیفی، روش های غالب جمع آوری داده ها در رویکرد گراندد تئوری بعنوان روش مصاحبه عمیق (معمولا باً ضبط صوتی)، مشاهدات مشارکتی و غیر مشارکتی، مکالمات ثبت شده در دفتر خاطرات، یادداشت های میدانی، توصیف مصادیق مقایسه ای و تجربه شخصی مشخص میشود. همانطور که گفته شد، شرکت کنندگان در یک مطالعه نظریه زمینه ای اغلب بیش از یک بار مصاحبه خواهند شد، و از آنها خواسته می شود که در مورد نتیجه گیری های اولیه استخراج شده توسط محقق تأمل کرده و پالایش کنند. در قیاس با رویه های «آزمایش فرضیه» در تحلیل کمی، نظریه های زمینه ای اغلب نظریه های خود را با مصاحبه مجدد با شرکت کنندگان، درخواست بازخورد خود، یا با مصاحبه با گروه جدیدی از شرکت کنندگان در مورد اینکه عناصر فرضیه ای نظریه جدید در واقع تجربه خود را به خوبی توضیح می دهند، آزمایش خواهند کرد.
مرور ادبیات قبل از جمع آوری داده در رویکرد گراندد تئوری : آری یا خیر؟؟؟ روش های انجام این نوع جمع آوری داده ها به طور مشخص با روش های مشابه در همه رویکردهای کیفی متفاوت نیست. چنانچه در بیشتر موارد در آموزش پژوهش کیفی تاکید می گردد در گراندد تئوری گاه محقق از مرور ادبیات بطور گسترده قبل از وارد شدن به میدان تحقیق امتناع می کند به امید اینکه خطا و آلودگی در اثر آشنا شدن با موضوع در پیشینه در نتایج پژوهش ایجاد نشود. هدف این است که به داده ها اجازه داده شود که برای توصیف و توضیح غنی پدیده مورد نظر، تحلیل آنها را هدایت کند.
روش های تحلیل داده ها
هدف نظریه زمینه ای یا گراندد تئوری در آموزش پژوهش کیفی، فراتر از اهداف توصیفی و تفسیری است که سایر رویکردهای کیفی دنبال می کنند، و هدف آن ساخت نظریه ها است، تحلیل داده ها کمی پیچیده تر است و هدف آن دستیابی به یک قدرت توضیحی است که در رویکردهای دیگر لازم نیست. قلب رویکرد نظریه زمینه ای در استفاده از “کدگذاری” و شکل اصلی آن از تجزیه و تحلیل داده ها رخ می دهد. سه نوع مختلف از کدگذری وجود دارد که به شیوه ای کم و بیش مرحله ای مورد استفاده قرار می گیرند (اشتراوس و کوربین، ۱۹۹۰، ۱۹۹۸، پاتون، ۲۰۰۳؛ و کرسول، ۱۹۹۸) .
کدگذاری در گراندد تئوری
کدگذاری در گراندد تئوری که شامل کدگذاری باز می شود. در نحوه کدگذاری در گراندد تئوری اولین نوع کدنویسی کدگذاری باز است که بسیار شبیه هدف توصیفی علم است. معمولاً کدگذاری باز ابتدا انجام می شود. محقق در حین کدنویسی باز، پدیده های مورد مطالعه را برچسب می کند و دسته بندی می کند. این شامل فرآیند توصیف داده ها از طریق ابزارهایی مانند بررسی ، مقایسه ، مفهوم سازی و طبقه بندی است. برچسب ها برای توصیف یک یا چند کلمه از دسته هایی که شخص در داده ها پیدا می کند ، ایجاد می شوند. نمونه هایی برای همه این دسته ها جمع آوری شده است. به عنوان مثال ، در یک مطالعه تئوری مستدل درباره اثرات سو استفاده جنسی کودکان ، کدگذاری باز ممکن است در گزارش های شرکت کنندگان برخی از دسته ها را پیدا کند: احساس ناتوانی ، نفرت از خودم ، نفرت از سوء استفاده کننده یا احساس آسیب دائمی. طبقه بندی ها با دقت بیشتری مورد مطالعه قرار می گیرد تا زیر طبقات را شناسایی کند که ویژگی و ابعاد نامیده می شوند. به عنوان مثال، محقق در مثال ما ممکن است کشف کند که “نفرت از خودم” دارای طیف گسترده ای از قدرت عاطفی – در برخی از شرکت کنندگان بسیار قوی است، در حالی که در برخی دیگر، قوی نیست. دسته بندی ها، ویژگی، و ابعاد کشف شده در داده ها به طور کامل در کلمات شرکت کنندگان توصیف شده است.
کدگذاری محوری یا کدگذاری بازتابی
کدگذاری محوری یا کدگذاری بازتابی: در نحوه کدگذاری در گراندد تئوری نوع دوم آن، کدگذاری محوری یا کدگذاری بازتابی است که شامل پیدا کردن پیوندهایی در میان دسته ها، خواص و ابعادی است که از کدگذاری باز به دست آمده اند. (یک پیوند یک محور است، از این رو اصطلاح محوری نامیده شده است.) کدگذاری محوری در واقع چگونه انجام می شود؟ کدگذاری محوری ابتدا دسته های مرکزی را در مورد پدیده شناسایی می کند. این دسته مرکزی یا هسته ، مهم ترین جنبه (ها) از عنصر پدیده است که به وضوح دارای بزرگترین قدرت در کل داده ها است و در همه یا بیشتر گزارش های شرکت کنندگان یا سایر داده ها نشان داده می شود. به عنوان مثال ، دسته اصلی پدیده اثرات روانشناختی سوء استفاده جنسی در کودکان ممکن است “احساس ناتوانی” باشد.
کاربرد کدگذاری محوری در آموزش پژوهش کیفی
در آموزش پژوهش کیفی، تاکید می شود که محقق داده ها را به دقت بررسی می کند تا شرایط علی را کشف کند که دسته هایی از شرایط مؤثر بر طبقه مرکزی هستند. به عنوان مثال، در مطالعه سوء استفاده جنسی از کودکان، یک وضعیت علی یا شرایطی ممکن است یافت شود که “تحقیرهای مکرر”، وضعیتی است که در سراسر بسیاری از گزارش ها برای حمایت یا نفوذ در توسعه احساس ناتوان بودن (طبقه مرکزی) یافت می شود. در نحوه کدگذاری در گراندد تئوری محقق کدکذاری محوری را با شناسایی تعاملات و ارتباطات میان طبقات ادامه می دهد. استراتژی ها در مثال فوق می تواند به عنوان مثال «تحقیرهای مکرر احساسات ناتوان را تقویت کند، اما نفرت از سوءاستفاده کننده را تضعیف کند در حالی که نفرت از خود را تقویت می کند.». “استراتژی” در نظریه زمینه ای می تواند معادل “همبستگی” در نظریه سازی آماری در نظر گرفته شود.
کدگذاری محوری با شناسایی و اکتشاف سایر شرایط حمایتی یا تضعیف کننده که تأثیرات کمتری بر متغیرهای مرکزی دارند ، ادامه می یابد. این طبقات هستند که برچسب زمینه ها و شرایط مداخله گر می خورند. نمونه هایی از مطالعه گراندد تئوری در مورد اثرات سوء استفاده جنسی کودکان ممکن است شامل “محافظت توسط فرد بالغ دیگری” باشد ، که در صورت وجود در طبقه اصلی بهبود حاصل می شود(تأثیر مثبت می گذارد) ، اما به خودی خود برای جلوگیری از آسیب کافی نیست. سرانجام ، عواقب و پیامدها با دقت شناسایی و توصیف می شوند.
شناسایی پیامد ها
اینها شامل همه پیامدهای حضور طبقه مرکزی در همه تعاملات (استراتژی ها) آن با زمینه ها ، شرایط مداخله گر ، خصوصیات ، ابعاد می باشد. پیامدها توصیف می کند چه اتفاقی می افتد وقتی طبقه اصلی یا مرکزی در شرایط خاص پیدا میشود یا ظاهر میشود. به عنوان مثال ، وقتی احساس می شود “احساس ناتوانی” بسیار شدید میشود، حس “انزوا” و “تحقیر مکرر” بعنوان تعامل همراه میشوند و نتیجه و پیامد آن ممکن است “افسردگی” باشد.
توجه داشته باشید که این عواقب پیش فرض نیستند ،بلکه توسط بسیاری از شرکت کنندگان در مطالعه ، با دقت از گزارش ها و توصیفات واقعی تجربیات آنها استخراج شده است. پیش فرض های مربوط به این تئوری را باید بیرون منزل گذاشت (در نظر نگرفت و در کارمان دخالت ندهیم ).
1. کدگذاری انتخابی
نوع سوم کدگذاری، کدگذاری انتخابی، است که طبقات کدگذاری محوری را به زیر طبقات خود و به طبقه مرکزی مرتبط می کند. در آموزش پژوهش کیفی، کدگذاری انتخابی را فرایند انتخاب پدیده اصلی شما (طبقه هسته) معرفی می کندکه در اطراف آن تمام پدیده های دیگر (دسته های زیرمجموعه) گروه بندی می شوند، گروه بندی ها را مرتب می کنند، نتایج را مطالعه می کنند و در صورت لزوم دوباره مرتب می شوند. لازم است به داده ها وفادار باقی بماند، بنابراین در کدنویسی انتخابی، محقق اغلب بر میگردد به چیزهایی که استخراج کرده تا اطمینان حاصل شود که آنچه دریافت کرده است، درست است ؟.
از این نوع آخر کدگذاری، محقق نظریه زمینه ای به سمت توسعه مدلی از فرایند و یک سیستم تراکنشی حرکت می کند که اساساً داستان نتیجه تحقیق را باز می گوید. ایجاد یک «خط داستان» تحت اللفظی یکی از شیوه های انجام کدگذاری انتخابی است. خط داستان در وراقع، کدگذاری محوری را در روایتی منسجم روایت می کند. بسیاری از محققان نظریه زمینه ای یک ماتریس مشروط، یک نمودار یا عکس از طبقات، تعاملات، روابط بین طبقات و زیر طبقات ایجاد نمی کنند. اما ماتریس شرطی ابزاری مفید است در ایجاد خط داستانی روایت که در برگیرنده گراندد تئوری است.
نمونه کدگذاری باز و محوری و انتخابی در تحقیق گراندد تئوری
در نمونه کدگذاری باز و محوری و انتخابی نمونه کدگذاری باز، محوری و انتخابی در یک تحقیق گراندد تئوری: یادگیری و آموزش در بستر رویه های بالینی: نقش ماماها به منزله مدل رفتاری مامایی
Bluff, R., & Holloway, I. (2008). The efficacy of midwifery role models. Midwifery, 24(3), 301–309. https://doi.org/10.1016/j.midw.2005.02.008
در این پژوهش کیفی، بیست دانشجو و هفده ماما مشارکت کردند. دانشجویان در یکی از دو دانشگاه جنوب انگلستان به تحصیل مشغول بودند. در نحوه کدگذاری در گراندد تئوری این
نمونه برداری به صورت در دسترس صورت گرفت. اگرچه این نوع نمونه برداری با رویکرد نظریه داده بنیاد در تضاد است، ولی به دلیل ظهور مفاهیمی مانند «قلدری» در جریان تحقیق، که پیگیری و نمونه برداری آنها برای نظریه در حال توسعه اهمیت داشت، محققان ناچار این نوع نمونه برداری را به کار گرفتند.
جمع آوری داده از طریق مصاحبه بدون ساختار
در نمونه کدگذاری باز و محوری و انتخابی دادهها در طول دوره ای سه ساله از طریق مصاحبه های بدون ساختار و ضبط شده روی نوار گردآوری شدند. تنها یک سوال باز برای دانشجویان مطرح شد و آن اینکه: «چگونه نقش ماما را در محیط بالینی می آموزید؟» با پدیدار شدن موضوعات مهم، این موضوعات در راهنمای مصاحبه فهرست میشدند و چنانچه در مصاحبه های بعدی به صورت خودجوش از سوی مشارکت کنندگان مطرح نمیشدند، پرسش هایی در مورد این موضوعات مطرح میشد. موضوعاتی که عدم ارتباط آنها به نظریه نوظهور در جریان پژوهش مشخص میشد از مصاحبه ها حذف میشدند.
کدگذاری باز در تحلیل داده کیفی
در رویکرد گراندد تئوری، داده ها با استفاده از روش مقایسه مداوم تحلیل شدند. مفهوم سازی از دادهها با استفاده از کدگذاری باز امکان پذیر شد. کد هایی که منعکسکننده تفسیر محقق از داده ها بودند، شناسایی شدند. این کدها عبارت بودند از «پیروی از قوانین»، «ساکت ماندن» و «نوآور بودن». کد های «طبیعی یا in-vivo » عبارت بودند از «عدم پیروی از قوانین» و «تا بوده همین بوده». «بررسی و برانداز» کدی بود که در ابتدا انتخاب شد و منعکس کننده شیوه ای بود که دانشجویان برای جستجوی اطلاعات در مورد ماما هایی که با آنها کار میکردند، به کار می گرفتند. «بررسی و برانداز» کاری است که همه افراد هنگام مواجهه با وضعیت های جدید انجام میدهند. کد گذاری یا برچسب زنی مفاهیم با نام های مشابه با سایر مطالعات، در صورت مشترک بودن معانی، اهمیت دارد. این امر می تواند غنای نظریه در حال توسعه را بهبود بخشد. به علاوه می توان استدلال کرد که این کد ها یا برچسب ها مطالب موجود در ادبیات پژوهش را تایید می کنند و قابلیت اطمینان دادهها را بهبود می بخشند. کد های ابداعی جدید می تواند خوانندگان را سردرگم کند. «بررسی و برانداز» در ابتدا انتخاب شد و منعکس کننده شیوه ای بود که دانشجویان برای جستجوی اطلاعات در مورد ماما هایی که با آنها کار می کردند، به کار می گرفتند. در نهایت نام این رمز به «جستجوی اطلاعات» تغییر کرد که منعکس کننده دیدگاه گسترده تر کسب اطلاعات نه تنها از ماما ها بلکه از همتایان بود و به علاوه شیوه ای برای اجتناب از اصطلاحات عامیانه به دست داد.
کدگذاری محوری
با مقایسه کد ها و ارتباط دادن آنها به یکدیگر به منظور ایجاد مقولات، هنگام یافتن شباهت ها، به سطح بالاتری از انتزاع رسیدند. «تقلب کردن» و «طفره رفتن» به مقوله ای تبدیل شد که شامل کد هایی مانند «دروغگویی»، «عدم افشاء اطلاعات» و «کارکردن به صورت مخفیانه» بود. این کد ها منعکس کننده استراتژی هایی بودند که برخی ماما ها برای اجتناب از انتقاد در عین انجام کار های مامایی بر مبنای فلسفه ای متفاوت با فلسفه سایر ماما های همکار خود به کار می گرفتند. مقوله بندی داده ها به این شیوه به تقلیل داده ها و در نتیجه قابل کنترل تر شدن آنها منجر می شود .
گزاره های کارآمد در پاسخ به پرسش های پدیدار شده از داده ها تولید شدند و متعاقباً با استفاده از «نمونه برداری نظری» تایید شدند. کد گذاری محوری زمانی صورت گرفت که مقولات و مقولات فرعی با استفاده از مدل پارادایمی به یکدیگر پیوند یافته بودند. این نوع کد گذاری با تعیین روابط مقولات با یکدیگر با استفاده از “علل، بستر، احتمالات، پیامدها، عواقب و شرایط” انجام گرفت. برای مثال یکی از مقولات فرعی مدل سازی رفتار مامایی «انطباق با شرایط» نامیده شد. ایجاد این نوع پیوند ها در برخی موارد دشوار بود. برای مثال «ساکت ماندن» نوعی واکنش انفعالی و از پیامد های مورد انتقاد قرار گرفتن بود و علاوه بر آن نوعی استراتژی اتخاذ شده توسط دانشجویان برای انطباق با ماما های تجویزی بود. به همین ترتیب «ساکت ماندن» از انتظارات ماما های تجویزی و از مشخصات یا شرایط تسلیم در مقابل مقامات بالاتر در سلسله مراتب مامایی بود. «تقلب کردن» از استراتژی های اتخاذ شده برای «انطباق با شرایط» بود ولی علاوه بر آن یکی از شیوه های کار در محیط بیمارستان بود.
کدگذاری انتخابی
نمونه کدگذاری باز و محوری و انتخابی در فرایند «کدگذاری انتخابی» مقوله هسته یا اصلی با عنوان «تفسیر و کاربرد قوانین» شناسایی شد. این مقوله همه داده ها را به یکدیگر پیوند میداد و به ارائه شرحی از اینکه دانشجویان چگونه نقش مامایی را از مدل های رفتاری مامایی خود میآموزند، کمک میکرد. با گذشته نگری میتوان گفت که این کد گذاری ترتیبی به شدت تجویزی بود. روابط میان کد ها غالباً شناسایی می شدند ولی گاهی به همراه پدیدار شدن مقوله اصلی تغییر می کردند. اما تنها در این مرحله از فرآیند تحقیق توانستیم به شفافیت دست یابیم و کدگذاری محوری به پایان رسید. به علاوه پرسش های مطرحشده برای مشارکت کنندگان، به جای تعیین رابطه میان مقولات و مقولات فرعی، به تسهیل توسعه مقوله اصلی منجر شد. مثال هایی از پرسش ها، ویژگی و ابعادی که اشتراوس و کوربین در سال 1990 مطرح کرده اند در ایجاد درکی اولیه از فرآیند نظریه داده بنیاد مفید بود. اما این مثال ها بسیار بدیهی و ساده بودند. سرانجام ما از تلاش برای به کارگیری این پرسش ها دست برداشتیم زیرا انجام این کار به معنای نتیجه گیری اجباری از دادهها بود و مانع از فرآیند اکتشاف میشد.
مقوله اصلی یا هسته در گراندد تئوری
تحلیل داده نشان داد که مهم ترین موضوع در مورد داده ها این است که ماما ها در رویه کار خود چگونه قوانین را تفسیر می کنند و به کار می گیرند. شیوه کار ماما ها، مراقبتی که به زنان ارائه می دادند، رویکرد آنها به یادگیری و آموزش، شیوه یادگیری دانشجویان و نقشی که آنها می آموختند همگی به این بستگی داشت که مدل های رفتاری مامایی آنان چگونه قوانین را تفسیر می کنند و به کار می گیرند. این مقوله اصلی از کد های «طبیعی» مانند «عدم پیروی از قوانین» و «تا بوده همین بوده» به دست آمد. کد اول به نحوه تطبیق با قوانین در هنگام ارائه مراقبت بستگی داشت و کد دوم نشان می داد که ماما ها همچنان از قوانین پیروی می کنند حتی اگر این قوانین منسوخ شده باشند. بنابراین رویه برخی از ماما ها بر دانش سنتی مبتنی بود. به علاوه برخی کد های باز مانند «پیروی از قوانین» از تفسیر شخصی من حاصل شد. روابط میان کد ها به منظور تشکیل مقوله شناسایی شد و خواصی مانند پیروی از قوانین مکتوب، پیروی از قوانین نانوشته، عدم پیروی از قوانین و قانون شکنی، مقولات فرعی را تشکیل دادند.
تحلیل آماری پایاننامه و چند نکته مهم
نوشته
نوشته
نوشته
نحوه نوشتن فصل چهارم پایان نامه و تحلیل داده ها
نوشته
کامل ترین پکیج آموزش کاربردی نرم افزار انویو Nvivo (فصل دوم)
برگرفته از آکادمی پژوهش کیفی – دکتر فریده فراهانی