” شكار شادى “
شادى كالايى نيست
كه بتوان در چارسوق جهان خريد
يا دانه اى گسترد
و آن را در دام انداخت
يا از جايى ربود و به سرقت برد
شادى غاز وحشى نيست
كه به دنبال آن بدوند
و آن را شكار كنند
همه چاره ها و تلاش ها
از كسب او باز مى مانند.
پرسيدند اى پير دانا پس چاره چيست
گفت چاره آن است كه
همه چاره ها را ترك كنى
و آن رسالت را كه در فطرت الهى
بر دوش توست بجاى آورى
و با خود گويى
مرا به شادى و خوشنودى چه نياز
من وظيفه انسانى خود را
با عشق و صداقت تمام بجاى مى آورم
و چون مستغرق كار خود شدى
اندك اندك صداى گام شادى را خواهى شنيد
كه با لبخند به سوى تو مى آيد.
شادى در نظام هستى
پاداش انجام وظيفه است
او پيش آن كس مى آيد كه
بى اعتنا به شادى
در كارى والا و شريف
كه خير و بركت آن به مردمان مى رسد
غرق شده باشد
آرى او خود نزد تو مى آيد
و آن معشوق كه
دلت مدام در تشويش او بود
بى نقاب بر تو هويدا مى شود
بلكه بر تو عاشق می گردد
و به گفته مولانا:
ليليت از صبر چون مجنون شود
@rava2020
آن پزشك بى قرين
و آن پرستار نازنين
كه خطر مى كنند
و در جبهه مقدم جنگ
با آن چنگيز تاج دار درمى آويزند
چگونه شاد نباشند
كه تاج كرامت و شرافت انسانى بر سر دارند
و تاج از سر آن چنگيز بر مى دارند
و آن كس كه در اين معركه
در سوداى سود خويش است
تا بر درهم و دينار بيفزايد
كدام شادى مى تواند داشت
كه نام ” آدمى ” را از پيش هستى خويش
برداشته است:
تو كز محنت ديگران بى غمى
نشايد كه نامت نهند آدمى
سعدى
@rava2020
به قلم حسين الهى قمشه اى