چکیده
هدف این مقاله، شناسایی مفهوم و ماهیت پژوهش کمی و کیفی، درعرصة تحقیقات علوم انسانی، اجتماعی و طبیعی می باشد. در این مقاله ضمن پاسخ به تقابل ها، راه حل گریز از این تقابل معرفت شناسانة فرسایشی در عرصة علوم انسانی و طبیعی بیان شده است و مشخص می شود نظریه، پارادایم ها، راهبردها و روش شناسی در پژوهش کیفی درهم تنیده شده اند و بر این فرض استوار است که رفتار انسان می تواند بر مبنای واقعیت اجتماعی و به کمک روش شناسی هایی که از منطق قیاسی و کل گرای علوم طبیعی پیروی می کنند، مورد مطالعه قرار گیرد؛
اما در تحقیق کیفی، ماهیت های مبادی علوم و مفروضات آنها، دچار تغییروتحول می شوند، همچنین در هزارة سوم تحقیق کیفی گرایانه برعکس پژوهش کمی گرایانه در علوم انسانی و طبیعی، یک اقتضای اجتماعی و فرهنگی محسوب می شود که حاکی از تقابل این دو رویکرد است و برای رفع این تقابل معرفت شناسانه، دیدگاه سوم یعنی: رویکرد معرفت شناسی تلفیقی پیشنهاد می شود که منبعث از تفکرات دین مبین اسلام است که دو رویکرد معرفت شناسی کمی گرا و کیفی گرا در عرصة علوم انسانی و طبیعی را به شکل مکمّل،برهم افزایانه و تلفیقی به کار می گیرد.
مقدمه
در پژوهش علوم انسانی، انتخاب رویکرد پژوهش برای پی بردن به واقعیت، بر پایة دیدگاه های فلسفی استوار است. (1) فیلسوفان طی چند قرن، به پژوهش در مورد ماهیت تحقیق علمی پرداخته و مکاتب فکری مختلفی را پدید آورده اند. پژوهشگران علوم اجتماعی تحت تأثیر مکتب های فکری همچون؛ اثبات گرایی (2)، تجربه گرایی (3) و پدیدار شناسی (4) قرار گرفته اند. آنها مواضع معرفت شناختی خود را در اینکه چگونه باید در رشته های مختلف به پژوهش بپردازند، مشخص کرده اند. (5) به گونه ای که گئورگی پوسنر بر آن است که، چشم اندازهای نظری برای ما فرصت اندیشیدن و فهم بستر های آموزشی وپرورشی را به شیوة های معینی فراهم می آورد.
اگر فیلسوفان تربیتی و برنامه ریزان آموزشی و درسی درصدد مفهوم سازی و تدوین برنامه های ارزشمند برای یادگیرندگان هستند، ضرورت دارد که درک خود را از چشم اندازهای این رشته ارتقا دهند. درگذر زمان افراد، تجربیاتشان را بخش بندی کرده، زیربخش هایی برای آنها منظور کرده و طبقاتی تشکیل داده اند. این فعالیت ها به قصد درک تجربه ها و مدیریت حجم زیادی از داده های مرتبط به آنها بوده است. این بخش ها، دیسیپلین ها، حوزه ها، یا قلمروهای معرفتی هستند. وگئورگی بوشامپ بر آن بود که همة نظریه ها از سر حوزة معرفتی کلان مانند: علوم انسانی، علوم طبیعی و علوم اجتماعی بر می آیند.
در این راستا این بخش های معرفتی، به مثابه قلمروهای بنیادی معرفت در حد اعلایی ثبات خود را به دست آورده اند. برای مثال، تحقیق در بخش معرفتی انسانی یا علوم انسانی، زیربخش هایی همچون فلسفه، موسیقی، هنر و ادبیات قرار دارند. زیربخش های معرفتی تحقیق، همچون تاریخ، جامعه شناسی، روان شناسی، مردم شناسی و … در قلمرو معرفتی علوم اجتماعی قرار دارند. و تحت حوزة معرفتی علوم طبیعی، زیربخش هایی نظیر: شیمی، فیزیک، زیست شناسی، زمین شناسی و ازاین قبیل علوم، جای گرفته اند. همچنین بوشامپ شک دارد که آیا از این بخش های معرفتی تحقیق در علوم، معرفت کاربردی نظیر: تحقیق در زمینة امور معماری، پزشکی، مهندسی، تعلیم وتربیت، حقوق و غیره حاصل می آید یا خیر؟
آنچه قلمروهای معرفتی کاربردی از رشته های علمی متمایز می سازد این است که معارف کاربردی، محتوای خود را از رشته های علمی اخذ می کنند. برای مثال، قلمرو معرفتی تحقیق در تعلیم وتربیت متشکّل از تحقیق در روان شناسی، جامعه شناسی، زیست شناسی، تاریخ و فلسفه است، آن گاه دربارة رشد و بالندگی انسان بحث به میان می آورد. تعلیم وتربیت، بسیاری از مواضع غایت محور خود را از فلسفه اخذ می نماید و از زیست شناسی مدد می گیرد.
آنچه تعلیم وتربیت را به حوزة معرفتی تبدیل می کند، شیوه ای است که براساس آن، معرفت را از رشته های گوناگون به هم درآمیخته و قواعد و دستورالعمل هایی را برای کاربرد معرفت به وجود می آورد. (6) در این مقاله سعی شده است توجه خوانندگان را به مسائل معرفت شناختی کمی و کیفی پژوهش در علوم انسانی در مقابل تحقیق در علوم طبیعی، متمرکز کنند، و در مورد تحلیل مفهوم کمیت و کیفیت و در پی آن، توضیحاتی دربارة نحوة شکل گیری و برخی پیش فرض های رویکردهای پژوهش کمی و کیفی ارائه خواهد شد.
اهداف تحقیق
1. بررسی تحقیق در شکل های دانش کمی وکیفی گرا در علوم انسانی، اجتماعی و طبیعی؛
2. مطالعه تقابل با مسائل معرفت شناختی کمی و کیفی پژوهش در علوم انسانی و طبیعی؛
3. تحلیل رویکردهای تقابل کمی و کیفی پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی با طبیعی؛
4. تبیین کاربست روش پژوهش کمی و کیفی در علوم انسانی و اجتماعی و علوم طبیعی؛
5. راه حل گریز از این تقابل معرفت شناسانة فرسایشی در عرصة علوم انسانی و طبیعی چیست؟
6. رویکرد معرفت شناسی کمی گرا و کیفی گرا تلفیقی منبعث از تفکرات دین مبین اسلام چه ویژگی هایی دارد؟ وچگونه در عرصة علوم انسانی و طبیعی به شکل مکمّل، برهم افزایانه و تلفیقی تأثیر گذار است؟
این مطالعه از نوع پژوهش کیفی می باشد که با روش تحقیق توصیفی انجام شده است. محققان بدون دخل وتصرف ابتدا درصدد بررسی تحقیق در شکل ها ی گوناگون دانش و شناسایی مفهوم و ماهیت روش پژوهش کمی و کیفی در علوم انسانی و طبیعی برآمده اند و تقابل رویکردهای کمی و کیفی پژوهش را در علوم انسانی و اجتماعی با علوم طبیعی، مقایسه کرده و نیز کاربست روش پژوهش کمی و کیفی در علوم انسانی و اجتماعی و علوم طبیعی را تبیین نموده اند.
مفهوم پژوهش کمی
از نظر هالووی (7) و ویلر (8) پژوهش کمی به مثابه کوششی مستمر، نظام مند و عینی برای بررسی و آزمایش علوم بشری، تولید دانش جدید و ارتقای سطح معرفت علمی بشر در پرتو کار پژوهش است. (9) پژوهش کمی با این موضوع سروکار دارد که پدیده های مورد مطالعه تا چه اندازه ای از صفات، ویژگی ها و کیفیت های مشخصی برخوردار بوده است. این پژوهش غالباً مبتنی بر ملاحظات نظری یا تجربی و کمی سازی (اندازه گیری) است. (10) «ازنظر محققان کمی، تبیین، بدون اندازه گیری، بی اساس بوده و تا زمانی که مفاهیم یک نظریه به طور تجربی سنجش و آزمون نشده باشند، بی فایده اند.» (11)
به عبارت دیگر، در این رهیافت، «پژوهش، فرآیندی عینی، صوری و نظام مند است که در آن داده های عددی برای کمی سازی پدیده ها و دستیابی به نتایج مورد نظر به کار می رود.» (12) رهیافت کمی غالباً با رویکرد پوزیتیویستی (13) (اثبات گرایی) و تجربه گرایی شناخته شده و رابطة تنگاتنگی با آن دارد. این رهیافت، که رفتار انسان را بر مبنای واقعیت اجتماعی و به کمک روش شناسی هایی که از منطق قیاسی علوم طبیعی پیروی می کنند، مورد مطالعه قرار می دهد. (14) و ازنظر بارل ومورگان (15) «پوزیتیویسم نوعی معرفت شناسی است که با جستجوی سامان مندی ها و روابط علّی بین عناصر تشکیل دهندة آن، درپی تبیین و پیش بینی رخدادهای جهان اجتماعی است.» (16) کولاکووسکی، (17) پوزیتیویسم را مشتمل بر چند اصل می داند؛
اصل پدیده گرایی: که فقط بر تجربه تأکید دارد و تمام امور انتزاعی باید کنار گذاشته شود.
اصل نام گرایی: که واژه ها، تعمیم ها و امور انتزاعی و مانند آن، پدیده های زبان شناختی بوده و بینش جدیدی نسبت به جهان اطراف ازآن به دست نمی آید.
جدایی واقعیت ها از ارزش ها
وحدت روش علمی (18)
رویکرد کمی با الهام از پارادایم پوزیتیویسمی از گونه هستی شناسی پیروی می کند که در آن، دنیای اجتماعی همچون دنیای فیزیکی، واقعی و مستقل از ذهن انسان در نظر گرفته می شود، و الگوها و نظم هایی که در دنیای اجتماعی موجود می باشند، جدای از چگونگی ادراک یا تفسیری که از آن به عمل می آید، وجود عینی دارند و می توان با ابزارهای علم، آنها را کشف نمود. در این رویکرد، هدف از شناخت، توصیف پدیده هایی است که می توان آنها را تجربه نمود. بنابراین، شناخت پدیده های مافوق تجربی (متافیزیک)، ممکن نیست. همچنین در دیدگاه پوزیتیویسم، واقعیت را شامل امور عینی، قابل مشاهده و اندازه گیری و پیش بینی، تلقی می کنند.
بدیهی است که پدیده هایی که در علوم مختلف به عنوان مظاهر واقعیت بررسی می شوند، صورت های متفاوتی دارند. اما از دیدگاه پوزیتیویسم واقعیت به هر شکلی که تظاهر کند، قابل مشاهدة عینی می باشد و «اساساً قابل درک از راه حواس است. ادراک حسی در حقیقت نقطة تلاقی هستی شناسی و معرفت شناسی پوزیتیویستی و محل تلاقی ذهن و عین است؛ گویی دیواری است که ذهن را از واقعیت جدا می کند»، (19) مسلماً واقعیت، موضوع هر علمی که باشد، در کلیت آن قابل مشاهده نیست.
لذا برای شناخت آن باید بنیادی ترین و بسیط ترین اوصاف و خواص آن را از راه تجربة حسی مشاهده کرد. این بنیادی ترین خواص که متناظر با بنیادی ترین ادراکات حسی است، پدیدآورندة چیزی است که در عرف پژوهش های آمپریستی- پوزیتیویستی به داده های محض ـ یا طبیعی و خالص ـ شهرت دارد. منظور از داده های محض، آن گونه واقعیت هایی است که جز به صورت موجود، که ادراک شده اند، به شکل دیگری قابل ادراک و تفسیر نیستند. به این ترتیب، «در پوزیتیویسم، سعی بر آن است که در مشاهدة پدیده ها، خود را از تفسیرهای چندگانه که از آن بوی ذهن گرایی و نسبیت می آید، وارهاند.» (20)
بر مبنای معرفت شناسی پوزیتیویستی؛ علم، روشی برای نیل به واقعیت ها و فهم جهان به منظور پیش بینی و کنترل آن است. جهان اطراف ما بر مبنای قوانین مشخص عمل می کند و تنها در صورتی که رهیافت خاصی از روش علمی به کار گرفته شود، می توان آنها را شناخت. (21) همچنین، فرض می شود که محقق و پژوهش شونده، هستی هایی مستقل از هم هستند. بنابراین، محقق قادر به مطالعة پدیدة مورد نظر، بدون تأثیرگذاری یا تأثیرپذیری از آن است. (22)
همچنین باید اضافه کرد که در معرفت پوزیتیویستی، تجربیات و ادراکات حسی بنیادین، مولد باورهای بنیادین هستند؛ باورهایی که صحت آنها مسبوق به شهادت حواس است نه چیزی دیگر. (23) آنچه برای بحث ما اهمیت فراوان دارد، آن است که کمیت گرایان همان اصول هستی شناختی و معرفت شناختی را که در مورد پدیده های طبیعی اعمال می کنند، دربارة پدیده های انسانی هم قابل اعمال می دانند. پس ازنظر آنان، پدیده های انسانی به روش عینی کمی قابل مشاهده هستند. لذا نه تنها اَعمال و رفتارهای انسانی مشهود، بلکه، نگرش ها و ارزش ها نیز با این روش، قابل مشاهدة عینی می باشند.
در رویکرد پوزیتیویستی که به شدت عینیت گرا می باشد، تصور این است که ذهن گرایی آینه وار واقعیت را بدون دخل وتصرف در خود منعکس می کند. لذا فرض بر این است که باورها، ارزش ها و نظام مفهومی محقق در ادراکات او از واقعیت دخالت نمی کنند. اما مخالفان و منتقدان دیدگاه آمپریستی- پوزیتیویستی که طیف وسیعی از فلاسفه و اندیشمندان سایر رشته های علوم اجتماعی و انسانی را تشکیل می دهند، این عینیت گرایی افراطی را زیر سؤال برده اند. (24) به طوری که از نظر منتقدان پوزیتیویسم، ادراک و حقیقت محض و خالص وجود ندارد. هم ادراک از عوامل متعدد متأثر می شود و هم حقیقت از چندین صافی باید بگذرد. بنابراین، واقعیت نیز به صورت عینی آن، قابل دسترسی نیست.
باید توجه شود که این انتقادها، نه فقط بر پوزیتیویسم در علوم اجتماعی و انسانی بلکه در کلیت آن وارد است. لذا، این انتقادها با شدت بیشتری در مورد پوزیتیویسم در تحقیقات اجتماعی– انسانی مصداق پیدا می کند. درهرحال به عقیدة این منتقدان، زبان، ذهن، ارزش، فرهنگ وتاریخ دید انسان را دربارة حقیقت و واقعیت تحت تأثیر قرار می دهند.
مفهوم کیفیت در پژوهش کیفی
از سیر تاریخی کلمة کیفیت به دست می آید که ارسطو، مقولة کیف را در مقابل کم بررسی کرده است. وی مقولة کیف را به اموری تعریف کرده است که «به موجب آن می توان گفت مردم [یا اشیاء] چنین یا چنانند»؛ مثلاً عادل اند یا خویشتن دارند. او مقولة کیف را به انواعی تقسیم کرده است و آن را شامل اموری از قبیل عادات و حالات نفسانی، قابلیت ها و استعدادهای ذاتی مثل قدرت جسمانی و استعداد تندرستی، پاره ای ویژگی های اشیاء -مثل مزه، بو، سردی و گرمی که تغییرات یا انفعالاتی را در اشخاص یا اشیاء به وجود می آورند- ایجاد می کنند.
بارزترین و بدیهی ترین خصیصه های امور کیفی، عدم قابلیت آنها برای اندازه گیری کمی خواهد بود و بدیهی است که بر مبنای منطق ارسطویی، نمی توان با مقیاس های کمی، امور کیفی را اندازه گرفت، بر حسب ضرورت می توان آنها را تنها بر پایة مقیاس های رتبه ای سنجید که در پژوهش کمی ارزش علمی متناسبی بر آن مترتب نیست. (25) لذا مفهوم کیفیت، صفات و ویژگی های معینی هستند که در پدیده ای جمع باشد. در معیار قضاوت هم امری را با کیفیت می دانیم که انتظارات و اهداف خاصی را تأمین کرده باشد. البته ممکن است همة ویژگی های سازنده کیفیت خود لزوماً ازجمله امور کیفی نباشد.
ازآن جایی که کیفیت می تواند ترکیبی از اوصاف باشد، برخی از آنها می توانند ویژگی های کمی باشد. مثلاً بعضی از معیارهای یک دانشگاهِ با کیفیت، می تواند استادان با مدرک تحصیلی بالا، آزمایشگاه ها و کارگاه های مجهز، تعداد مقالات و کتب منتشره باشد که همگی کم وبیش جنبة کمی دارند. بنابراین، ملاحظه می شود که در بسیاری از موارد، کمیت و کیفیت دو روی یک سکه هستند؛ اما مقصود ما از مفهوم کیفیت در تحقیق حاضر، پژوهش کمی با کیفیت بالا نیست؛ بلکه مراد پژوهشی است که از جهات خاصی با پژوهش کمی تفاوت های ماهوی داشته باشد.
پژوهش کیفی را اگرچه سابقة طولانی دارد، ولی حقیقت آن است که روش کیفی به صورتی که امروزه در حوزه تحقیقات علمی مطرح است در قرن نوزدهم آغاز و در قرن بیستم شکل گرفته و توسعه یافت؛ در اواخر این قرن به تدریج به طور نسبی از سیطره روش کمی خارج شد. پژوهش کیفی در علوم اجتماعی و انسانی، در سه دهه آخر قرن بیستم کاربرد روزافزونی در حوزه های مختلف تخصّصی و دانشگاهی پیدا کرده است. این نوع پژوهش اتکا به روش های کمی را برای فهم پدیده های انسانی ناکافی دانسته و به ویژگی های ذهن ناظر بر رفتار انسان ها، اهمیت اساسی می دهد. (26) پژوهش کیفی، حوزه ای از پژوهش در نوع خود بوده و طیفی از واژه ها، مفاهیم و مفروضات پیچیده و مرتبط با هم آن را در برگرفته است.
دنزین و لینکلن (27) با وام گیری از نیلسن و دیگران پژوهش کیفی را حوزه ای میان رشته ای (28)، فرارشته ای (29) و [احیاناً] ضد رشته ای (30) تعریف می کنند که علوم انسانی، اجتماعی و طبیعی را به هم پیوند می زند. از نظر آنها، «پژوهش کیفی در آن واحد، معانی متفاوتی دارد و ماهیتاً چند پارادایمی است». (31) دست اندر کاران این رویکرد عنایت ویژه ای به اهمیت رهیافت چند روشی داشته و خود را متعهد به رویکرد طبیعت گرایانه و فهم تفسیری تجربیات انسانی می دانند. از سوی دیگر این حوزه ماهیتاً سیاسی بوده و متأثر از مواضع اخلاقی متعددی است. (32)
با این حال پیدا کردن یک گواه واضح و شفاف در اینکه پژوهش کیفی چیست؟، مشکل است. این امر اساساً به این واقعیت مربوط می شود که در پژوهش کیفی، نظریه و روش شناسی با یکدیگر گره خوده اند. (33) تنوع و پیچیدگی های زیادی در پارادایم ها، راهبردها و روش های پژوهش کیفی وجود دارد. (34) بدین ترتیب که نظریه، پارادایم ها، راهبردها و روش شناسی در پژوهش کیفی با یکدیگر ترکیب، تلفیق و درهم تنیده شده اند.
ازنظر اشتراوس و کوربین (35) پژوهش کیفی نوعی پژوهش است که یافته های آن، حاصل روش های آماری یا سایر شیوه های کمی سازی نیست. (36) برنز وگراو (37) پژوهش کیفی را «روشی برای کسب معرفت ازطریق کشف معانی پدیده ها می دانند که با استفاده از رویکرد کل نگرانه، موجب فهم عمیق پدیده های پیچیده می شود». (38) لذا در مجموع و به زبان ساده پژوهش کیفی روش شناختی و فراگیری در بارة تجربیات مختلف انسان ها از منظر خود آنهاست؛ مثلا فرایند چرخه ای تحلیل سارانتاکوس، به عنوان یک روش تحلیل کیفی و مشتمل بر سه مرحله تقلیل داده ها، سازماندهی و تفسیر (39) می تواند در پژوهش های کیفی مورد استفاده قرار گیرد.
بدین ترتیب می توان گفت که تعریف پژوهش کیفی کار آسانی نیست، و این نکته را زمانی می توانیم به طور عمیق دریابیم که دربارة این نوع پژوهش، به دانش کافی دست یافته باشیم. بنا به تعریف پاول:
درصورتی که زمینه ای خاص در پژوهش تا آن حد شناخته شده باشد که امکان الگوسازی مقدماتی، تنظیم فرضیه یا حتی ارائه نظریه درخصوص آن وجود داشته باشد، می توان از رویکرد اثبات گرا و روش های کمیت پذیر آن استفاده کرد؛ اما اگر اطلاعات موجود در یک زمینه خاص چنان اندک باشد که حتی تشخیص اینکه نادانسته ها کدامند، خود مساله ساز باشد، باید از رویکرد طبیعت گرایانه و روش های کیفی تر ازآن بهره جست. (40)
در اینجا بیان پاول، بیش ازآنکه تعریف پژوهش کیفی باشد، توضیحی کلّی دربارة زمینه و شرایط استفاده از پژوهش کیفی است و عبارت رویکرد ناتورالیستی و روش های کیفی تر از آن، ما را در ابهام باقی می گذارد. درحالی که تعریف نلسون و نویسندگان همکارش روشنگرتراست. به نظر ایشان، پژوهش کیفی خود یک حوزه دانش و پژوهش بین رشته ای، فرابین رشته ای، و گاه ضد رشته ای است که می توان آن را در انواع رشته های علوم انسانی و علوم اجتماعی و حتی برخی از علوم طبیعی به کار برد. این فرایند، از بسیاری از پارادایم ها، دیدگاه ها و جریان های معرفت شناختی، تغذیه و تقویت می شود، انواع روش ها و فنون و ابزارهای پژوهش را به کار می گیرد و هدف آن بیشتر درک و فهم پدیده است، تا پیش بینی وضعیت های گوناگونی که در فرایند تحقیقات کمی گرا وکیفی گرا نمایان شود.
در واقع پژوهش کیفی، هم زمان دو تنش عمده را درخود می پروراند و واجد تقابل وتناقض است: از یک سو درتلاش است، تجربه های انسانی را با مفاهیم دقیق پوزیتیویستی، پساپوزیتیویستی، انسان مدارانه و طبیعت گرایانه تحلیل کند، و از سویی به دلیل تأثیرپذیری از جریان های هرمنوتیکی، پساتجربی، (41) پست مدرن و فمینیستی، ناگزیر از نگاه و تحلیلی انتقادی به همه چیز ازجمله مبانی انسان مدارانه و طبیعت گرایانه است. بنابراین قائل به دیدگاه های نه چندان همسو و بلکه غیرهمسوی پست مدرن و طبیعت گرایانه، و چشم اندازهای انتقادی و انسان مدارانه است. (42)
دراینجا تعریف پژوهش کیفی، بدون اشاره به پژوهشگر چنین پژوهشی نارسا خواهد بود، چون انجام پژوهش هایی با تعریف بالا از عهده هر مبتدی کم دانشی بر نمی آید و پژوهشگر پژوهش کیفی، نه تنها لازم است پژوهش های کمی را بشناسد، بلکه باید ازهرگونه دیدگاه و راه و روش یک بُعدی و خطی، برکنار باشد. در واقع، پژوهشگری که پژوهش کیفی انجام می دهد، می تواند «نقش های متفاوتی اختیار کند؛ مثلا دانشمند، طبیعت گرا، پژوهشگر میدانی، روزنامه نگار، منتقد اجتماعی، هنرمند، مقاله نویس، تدوین گر فیلم و تهیه کننده کولاژها در هنرهای بصری و مفهومی باشد». (43)
دراین راستا شکاری می نویسد: باید در بحث آسیب شناسی علوم انسانی از رویکرد سخت افزاری (کمی گرا) دوری جست و به رویکرد نرم افزاری (کیفی گرا) به مسائل معرفت شناختی در علوم انسانی توجه کرد و چه بهتر است که به صورت پی در پی درتحقیقات علوم انسانی به ویژه علوم تربیتی، علوم ارتباطی، روان شناسی، تاریخ، جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی و ادبی، استفاده کرد.
پژوهش کیفی، بیشتر در علوم اجتماعی و انسانی مثل مردم شناسی، علوم تربیتی، علوم ارتباطی، روان شناسی، تاریخ، باستان شناسی، جامعه شناسی، مطالعات فرهنگی و ادبی، علوم سیاسی، مدیریت، مددکاری، کتاب داری و اطلاع رسانی، همچنین در برخی از شاخه های علوم طبیعی مثل مطالعات بالینی و پرستاری استفاده می شود و معمولا پژوهشی ترکیبی است.
به این معنا که از مجموعه ای از روش ها، ابزارها و فنون- مثل مطالعه موردی، تجربة شخصی، درون نگری، شرح حال، روایت، مشاهده مشارکتی، مشاهدة غیرمشارکتی، مصاحبه عمیق، انواع بشرساخته ها، فراورده های فرهنگی و انواع متون مبتنی بر مشاهده، متون تاریخی و متون تعاملی و بصری- بهره می گیرد و گسترة وسیعی از روش های تأویل و تحلیل های تفسیری را می پوشاند. در واقع، به قول ریچاردسون«پژوهش کیفی، تلاشی برای درک و شناخت پدیده ای از انواع جهات و زاویه ها و درگیر شدن در فرایندی شبیه متبلورکردن پدیده مورد بررسی است». (44)
تاریخچة پژوهش کیفی
پژوهش های کیفی از زمانی آغاز شدند که نظریه پردازان علوم اجتماعی مدرن، بررسی فرایندها و الگوهای جامعه شناسی را آغاز کردند و پیش فرض این بررسی ها این بود که می توان جهان و مردم جهان را به صورت عینی مشاهده و مطالعه کرد. یکی از مشهورترین آن، روش پژوهش کیفی پدیدارشناختی است که وان منن در سال های 1981، 1994، 1996، 1997و 2002 مقالاتی در تحلیل و تبیین تجربیات زندگی ازطریق تأثیر گذاری اعمال و رفتارهای محقق و نیز نگرش ها و ارزش ها، بر فرایند تحقیق کیفی برخلاف کمی، قابل مشاهدة عینی است.
به لحاظ پارادایمی پژوهش کیفی، ذیل پارادایم طبیعت گرایانه و تفسیر گرایی قرار می گیرد که در آن بر روش هایی که جهان اجتماعی، ساخته و فهمیده می شود، تأکید می گردد. این رهیافت، طیف گسترده ای از رویکردهای فلسفی همچون تعامل گرایی نمادین، پدیدارشناسی، روش شناسی مردم نگارانه و هرمنوتیک را در بر می گیرد. از منظر هستی شناسی، در پارادایم طبیعت گرایانه هیچ واقعیت بیرونی ازپیش تعریف شده ای وجود ندارد؛ بلکه، واقعیت ها به مدد ادراک و برداشت مشارکت جویانه ساخته می شود. ازنظر آنها واقعیت واحد و مجردی جدا از برداشت و ادراک ما وجود ندارد و انسان ها می توانند تجربیات متفاوتی از پدیده های واحد داشته باشند.
افراد در تلاش هستند تا برای معنا دادن به زندگی، نظمی بر جهان مورد درک خود اعمال کنند و معانی، منوط به شناخت انسان هاست، نه عنصری که خارج از ذهن آنها قرار دارد. اطلاعات با سیستم شناختی انسان ها برخورد می کنند، غربال می شوند، تعبیر، تفسیر و تغییر می یابند که شاید توسط دانش شناختی موجود در سیستم آنها طرد شوند و لذا، دانشی است مخصوص به خود، که هدفمندانه ساخته می شود. (45) از سوی دیگر پژوهشگر و پژوهش شونده، از دیدگاه طبیعت گرایانه و تفسیری به لحاظ معرفت شناسی آنچنان به هم گره می خورد که می توان گفت؛ یافته های پژوهش، همان آفرینش و تکوین واقعی، خودِ فرآیند پژوهش است. از دیدگاه محقق(شناسا) و موضوع شناسایی در طول پژوهش همدیگر را می آفرینند و دانش برآمده از معنای پدیده های مورد مطالعه است.
محقق برای کسب داده ها با موضوع مورد مطالعه در تماس و تعامل است. ممکن است در فرایند پژوهش، محقق و موضوع پژوهش تغییر کنند. معرفت، به بستر و زمان وابسته است. (46) داده های کیفی با تأکید بر تجربة واقعی و کنونی افراد برای کشف معانی که آنها برای حوادث، فرایندها و ساختارهای زندگی خود قائل هستند، تناسب بیشتری دارد. (47) این داده ها با توسل به پرسش های مستقیم و توصیف دقیق موقعیت ها، حوادث، تعاملات و رفتارهای مشاهده شده، پیش بینی عمیق و جامعی را به دست می دهد. (48) همان طور که گفته شد، رویکرد کیفی از منظر هستی شناسی شامل اعمال، فعالیت ها، گفتارها، نهاد ها و ساختارهایی می باشد که به صورت تاریخی و در متن جامعه با مشارکت انسان ها ساخته وپرداخته می شود.
معرفت شناسی دیدگاه کیفی، بر فهم متکی است و فهم نیز حاصل تفسیر موقعیت های اجتماعی- انسانی می باشد. در مجموع معرفت، خالی از ذهنیت و تأثیر ارزش ها نیست. برخی از تفسیرگرایان، به ویژه طرفداران مکتب انتقادی فرانکفورت، اصولاً وجود معرفت کاملاً عینی را در باب مسائل اجتماعی – انسانی ناممکن تلقی کرده اند. از دید نظریه پردازانِ این رویکرد، معرفت هم می تواند نقش پاسداری از ارزش ها را بر عهده داشته باشد و هم دگرگون کردن آنها را. معرفت در نقش دگرگون سازی خود، حالت رهایی بخشی پیدا می کند؛ به این معنا که به باور معتقدان به این مکتب، معرفت باید انسان ها را از قیدوبند ساختارهای منسوخ، مخصوصاً ساختارهای سیاسی تبعیض آمیز، رهایی بخشد. (49)
اگرچه روش شناسان کیفی از کمی گرایان به دلیل تبیین تک خطی تقلیدگرایی پارادایمی و عدم توجه به زمینه های پدیده های مورد مطالعه، نقد می کنند؛ اما خود نیز با نقد هایی چون عدم تکرارپذیری و تعمیم پذیری یافته ها مواجه اند. (50) ریچاردز محدودیت اصلی روش های کیفی را میزان داده ها، پیچیدگی تحلیل ها، جزئیات ثبت مقولات و انعطاف پذیری و توان تحصیل آن بر شمرده اند. (51) یافته های کیفی، قابل اعتماد و اطمینان نیستند چون به روش قابل فهم و منطقی ارائه نمی شوند و هیچ موضوعی در آن تأکید نمی گردد. (52)
ماهیت بسیار ذهنی این رهیافت، نتایج حاصل را به نتایج شخصی و نامتعارفی مبدل می سازد که امکان به کار گیری آنها در شرایط خارج از محیط پژوهش، دشوار است. در خصوص معرفت شناسی رویکرد تفسیری همین بس که معرفت در این دیدگاه بر پایة فهم و استدلال شکل می گیرد و لزوماً ادراکی حسی مترتب بر آن نیست. کلید فهم در تحقیقات کیفی گرا نیز تفسیر است و تشکیل معرفت برمبنای تفسیر و فهم می باشد.
نتیجه گیری
از آنجا که نظریه و روش شناسی در پژوهش کیفی با یکدیگر گره خورده اند و نیز تنوع و پیچیدگی های زیادی در پارادایم ها، راهبردها و روش های پژوهش کیفی وجود دارد، می توان چنین استنباط کرد که نظریه، پارادایم ها، راهبردها و روش شناسی در پژوهش کیفی با یکدیگر ترکیب، تلفیق و درهم تنیده شده اند. همچنین پژوهش کمی درصدد بررسی وتعیین صفات، ویژگی و کیفیت های مشخص و قابل سنجش در علوم انسانی و طبیعی است. لذا این پژوهش غالباً مبتنی بر ملاحظات نظری یا تجربی و کمی سازی (اندازه گیری) است.
از نظر محققان کمی، تبیین، بدون اندازه گیری، بی پایه و اساس بوده و تا زمانی که مفاهیم یک نظریه به طور تجربی سنجش و آزمون نشده اند، بی فایده اند. بنابراین در این رهیافت، پژوهش فرآیندی عینی، صوری و نظام مند است که در آن داده های عددی برای کمی سازی پدیده ها و دستیابی به نتایج مورد نظر به کار می آید. کمیت گرایان همان اصول هستی شناختی و معرفت شناختی را که در مورد پدیده های طبیعی اعمال می کنند، دربارة پدیده های انسانی هم قابل اعمال می دانند. پس از نظر آنان، پدیده های انسانی به روش عینی کمی قابل مشاهده هستند.
لذا نه تنها اعمال و رفتارهای انسانی مشهود می باشد، بلکه نگرش ها و ارزش ها نیز با این روش قابل مشاهدة عینی هستند. به گونه ای که درروش پژوهش پدیدارشناختی به عنوان یکی از روش های پژوهش کیفی برخلاف روش کمی، در تحلیل و تبیین تجربه های زندگی در عالم حیات، هم اعمال و رفتار محقق مشهود و تأثیرگذار و هم نگرش ها و ارزش ها، با این روش قابل مشاهدة عینی است.
با توجه به اینکه رویکرد کیفی از منظر هستی شناسی شامل اعمال، فعالیت ها، گفتارها، نهاد ها و ساختارهایی می باشد که به صورت تاریخی و در متن جامعه با مشارکت انسان ها، ساخته وپرداخته می شود. معرفت شناسی دیدگاه کیفی بر فهم و استدلال متکی است، فهم نیز حاصل تفسیر موقعیت های اجتماعی- انسانی است. به لحاظ پارادایمی، پژوهش کیفی ذیل پارادایم طبیعت گرایانه و تفسیرگرایی قرار می گیرد و در آن بر روش هایی تأکید می شود که جهان اجتماعی، ساخته و درک می شود.
رویکردهای کمی و کیفی با دو ذره بین متفاوت به «واقعیت» و «معرفت» می نگرند. طرفداران سرسخت روش کمی معتقدند که همة امور از جمله مسائل انسانی را می توان و باید با روش کمی مطالعه کرد و علمی بودن را معادل کمی بودن می دانند؛ اما برخی از هواداران روش کیفی بر این باورند که مطالعه اموری که ذاتاً تفسیربردارند، با ابزار کمی ما را از ژرف یابی باز می دارد. ازآنجاکه رهیافت کمی غالباً با رویکرد اثبات گرایی و تجربه گرایی شناخته شده و رابطه تنگاتنگی دارد.
این رهیافت، بر این فرض اساسی استوار است که رفتار انسان می تواند بر مبنای واقعیت اجتماعی و به کمک روش شناسی هایی که از منطق قیاسی علوم طبیعی پیروی می کنند، مورد مطالعه قرار گیرد. تحقیق کیفی یک اقتضای اجتماعی وفرهنگی است و براین اساس استوار است که ماهیت ها و چیستی ها دچار تغییروتحول می شوند. در این میان دیدگاه سومی نیز وجود دارد که معتقد است این دو رویکرد را می توان به شکل متمّم یکدیگر به کار گرفت؛ باید گفت که در بحث آسیب شناسی پژوهش در علوم انسانی از رویکرد سخت افزاری (کمی گرا) دوری جست و به رویکرد نرم افزاری (کیفی گرا) به مسائل معرفت شناختی در علوم انسانی توجه کرد و بهتر است که این تقابل به صورت پی در پی درتحقیقات علوم انسانی به ویژه علوم تربیتی استفاده شود.
پی نوشت:
1. عباس بازرگان، مقدمه ای بر روش تحقیق کیفی و آمیخته، ص 15.
2. Positivism.
3. Empiricism.
4. Phenomenology.
5. مردیت گال و دیگران، روش های تحقیق کمی و کیفی در علوم تربیتی و روان شناسی، ترجمة احمدرضا نصر و همکاران، ج1، ص 39.
6. ر.ک: ارنشتاین و هانکینز، نظریة برنامه درسی، ترجمة محرم آقازاده.
7. Halovi.
8. Viler.
9. حیدرعلی عابدی، «تحقیقات کیفی»، حوزه و دانشگاه، ش47، ص 61-73.
10.A. Labuschagne, “Qualitative Research-Airy Fairy or fundamental?”, The Qualitative Report, v. 8, N.1, p. 100.
11.S.P. Sells, T. E. Smit. & D. H. Sprenkle, “Integration Qualitative and Quantitative Research Method: A Research model”, Fam proc, N.34, p.201.
12. L.T. Carr,. “The Strengths and Weakness of Quantitative and Qualitative Research: What Method for Nursing?” Journal of Advanced Nursing, v.20, P. 716-721.
13. Positivism.
14.D. Amaratuga, D. Baldry , M. Sarshar & R. Newton, “Qualitative and Qualitative Research in the built environment, application of mixed research approach.”, Work study, v. 51, N. 1, p.17-31.
15. Burrell & Margan.
16. E. S. Krauss, “Research Paradigms and Meaning Making: A Primer.”, The Qualitative Report, v. 10, N. 4, p. 761.
17. Kolokowski.
18. E.S. Krauss, Op.Cit.
19. محمدجعفر پاک سرشت، «پژوهش کیفی: ریشه ها و مبانی نظری»، علوم انسانی، ص20.
20. همان، ص21.
21.E.S. Krauss, op.cit, p. 760.
22.J. Sale, L. Lofeld &K. Brazil, “Revisiting the Quantitative – Qualitative Debate: Implication for mixed-methods Research.”, Quality & Quantity, N.36, p.44.
23.K. Lehrer, Knowledge. Clarendon, p.76.
24.محمدجعفر پاک سرشت، همان، ص22.
25. همان، ص 11.
26.A. Holliday, Doing and writing qualitative research.
27. Denzin & Lincoln.
28. Interdisciplinary.
29. Trans interdisciplinary.
30. counter-disciplinary.
31. رضا همتی، «ترکیب روش های کمی و کیفی: توهم یا واقعیت»، علوم اجتماعی دانشگاه علامّه طباطبایی، ش40، ص 59.
32.N. K. Denzin & Y. S. Lincoln, Strategies of qualitative research Method, p.11.
33. D. Amaratuga,D. Baldry,M. Sarshar & R. Newton, Op.Cit, p.21.
34. نجلا حریری، اصول و روش های پژوهش کیفی، ص 2.
35. Strauss & Corbine.
36. A. Strauss & J. Corbine, Basics of Qualitative research techniques for developing grounded theory.
37. Burns & Grove.
38. حیدرعلی عابدی، همان، ص 64.
39. ر.ک: جعفر ترک زاده، «روش پژوهش فرایند چرخه ای تحلیل، روشی برای گردآوری، تحلیل و استنتاج از…»، حوزه و دانشگاه روش شناسی علوم انسانیبه زبان فارسی- انگلیسی، ش61 .
40. رونالدار پاول، روش های اساسی پژوهش برای کتاب داران، ترجمة نجلا حریری، ص 211.
41. Abas Shekarey & Ali Rahimi, “The Consequences of the Binary Opposition /Continuation Approaches to Modernism and Postmodernism: A Critical Educational Study”, Tamara Journal for Critical Organization Inquiry, v. 5, p.68.
42. ر.ک: علی دلاور، مبانی نظری و عملی پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی.
43. مارشال کاترین و کرچن ب. راسمن، روش تحقیق کیفی، ترجمة علی پارساییان و سیدمحمد اعرابی، ص197.
44. رهادوست، پژوهش کیفی چیست؟ وبلاگ مدیریت تحقیقات در علوم پزشکی. 28/7/1389
http://rezamahmoodi.blogfa.com/post-75.aspx
45. E. S. Krauss, Op.Cit, p. 760.
46.E. S. Krauss, Op.Cit, p. 759.
47.A. Holliday, Op.Cit.
48.A. Labuschagne, Op.Cit, p. 100.
49. محمدجعفر پاک سرشت، همان، ص 35.
50. S. P. Sells, T.E. Smit & D. H. Sprenkle, Op.Cit, p.199-218.
51. D. Amaratuga, D. Baldry, M. Sarshar & R. Newton, Op.Cit, p. 22.
52. S. P. Sells, T.E. Smit & D. H. Sprenkle, Op.Cit, p.34:202.