دریغ بر ملتی که سرشار از اعتقادات و خالی از دین است.

دریغ بر ملتی که سرشار از اعتقادات و خالی از دین است.

دریغ بر ملتی که لباسی بر تن می کند که خود نمی سازد، نانی را می خورد که خود درو نکرده، و باده ای می نوشد که از تاک های او جاری نیست.

دریغ بر ملتی که زورگو را قهرمان می داند و فاتح پر جلال را سخاوت مند
دریغ بر ملتی که در خواب شهوت را منفور می داند، و اما در بیداری تسلیم اش می شود
دریغ بر ملتی که صدا بر نمی آورد، مگر به هنگام تشییع جنازه، و لاف نمی زند مگر آنگاه که گردنش زیر تیغ باشد.

دریغ بر ملتی که سیاست مدارش روباه، فیلسوفش تردست، و هنرش، هنر وصله و پینه و تقلید باشد.

دریغ بر ملتی که حاکم جدیدش را با بوق و کرنا خوشآمد می گوید، و با قهقهه و غوغا وداعش می گوید، تا با بوق و کرنا دیگری را خوشآمد گوید.

دریغ بر ملتی که فرزانگانش از پیری خرف شده اند و مردان نیرومندش هنوز در گهواره اند
دریغ بر ملتی که تکه تکه شده و هر تکه اش خود را ملتی می داند.

جبران خلیل جبران – کتاب باغ پیامبر و سرگردان