خواندن، نوشتن و بی شعوری

خواندن، نوشتن و بی شعوری

یک بار پژوهشگری که داشت در مورد  پایین آمدن کیفیت نظام آموزشی تحقیق می کرد از یک دانش آموز سال آخر دبیرستان پرسید که به نظرش چرا در نظام جدید آموزشی این قدر بی علاقگی زیاد شده است. دانش آموز پاسخ داد : ” نمی دانم و فرقی هم برایم نمی کند! “پاسخ دقیق تر را دانش آموزی که ترک تحصیل کرده بود؛ داد: ” خب، چون مدرسه ها را یک عده بیشعور می چرخانند.”

البته واقعیت این است که آدم های خوب زیادی مشغول به تدریس در مدارس هستند، امّا بوروکرات هایی (آدم های رسمی اداری) که برای معلّم ها تعیین تکلیف می کنند که چه طور درس بدهند، گند زده اند به همه چیز آموزش و پرورش. از این جاست که بی شعوری گسترش پیدا می کند. زمام امور به دست مسئولان دولتی افتاده و به این ترتیب نظام آموزشی در دست یک مشت بی شعور گیر افتاده است.

علائم این بیشعوری فراوان است از جمله:

*- وقتی که فارغ التحصیلان دبیرستان های ما در خواندن و نوشتن معمولی هم لنگ می زنند، مدارس ما بیشعور شده اند .

*- وقتی که ارائه دروس پیش نیاز، برای یاد دادن درس های دبیرستان در دانشگاه ها به امری معمول بدل شده باشد، مدارس ما بیشعور شده اند .

*- وقتی که می توان معلم ها را به خاطر تنبیه دانش آموزانِ بی تربیت از مدارس اخراج کرد، اما آن دانش آموزان همچنان به حال خود رها هستند تا به رفتارشان ادامه دهند، مدارس ما بیشعور شده اند.

آیا فعالیت های ذهنی ای که ما روزمره ای انجام می دهیم حاصل یادگیری ما در مدارس هستند؟

بیشعورهایی که مسئول این افتضاح اند، استاد طفره رفتن از زیر بار مسئولیت اند. به قول یک صاحب نظر” این ها بیشتر بلدند مسائل را تحلیل کنند تا اینکه راه حلی پیدا کنند. حتی به نظر می رسد که فکر  می کنند؛ تحلیل همان راه حل است.

چگونه این اتفاق افتاده است و چه کسی وقتی آموزش و پرورش را آب می برد، خوابش برده بود؟

هرمان آیشمن که پنچ سال بر روی این مساله تحقیق کرده است معتقد است که علت اصلی این مساله، ترس از متهم شدن به تبعیض علیه حماقت است که روز به روز زیادتر هم می شود.

 بعضی ها هم تاثیر نظریه های روان شناسانِ کودک را در پدیده مقصر می دانند. روانشناسانی که معتقدند برای آموزش  کودکان نباید سخت گرفت تا مبادا انگیزه، خلاقیت و احساسات شان خوب رشد نکند. کارشناسان مسائل آموزشی کم کم  دارند به این نتیجه می رسند که این طرز تفکر اشتباه است.

مالی گولدباد می نویسد:” آری، ما اکنون دانش آموزانی با اعتماد به نفس بالا داریم که از حماقت خودشان لذت می برند. آری، دانش آموزان خلاقی داریم که در بهانه آوردن برای غیبت هایشان و توجیه انجام ندادن تکالیف شان خلاقیت بسیاری دارند. آری، ما اکنون مطمئن هستیم که دیگر هیچ دانش آموزی به دلیل سرکوب احساسات خود دچار آسیب روانی نمی شود. نتیجه هم آن شده که آن ها بیش از هر وقت دیگری مثل بیشعور ها رفتار می کنند. بعضی از آن ها حتی انتظار دارند که وقتی می خواهند توی حیاط مدرسه مواد بکشند، پلیس از آن ها مواظبت کند؛ مبادا کسی مزاحمشان شود.”

باید قبول کنیم که هرکس یا گروهی که یک نسل از بچه ها را از آموزش و پرورش ِ خوب محروم کند تا به اهداف خود برسد، بیشعور تمام عیار است.

تنها راه بهیود کیفیت کیفیت آموزشی، بیرون کردن بی شعورها از نظام آموزشی و بازگرداندن اهداف اصلی آموزش و پرورش است: یاد گرفتن چگونه اندیشیدن، خواندن و نوشتن به بچّه ها.

 

منبع:

کرمنت، خاویر(۱۹۹۰). بی شعوری بس است دیگر! . ترجمه: اسحاق احمدی(۱۳۹۴). تهران: انتشارات شبگون.  فصل ۱۷ . صص ۱۷۷ الی ۱۸۲٫